دیشب ...
تو بودی و ستاره ها ...
من بودم و تنهایی ...
ماه بود و ستاره ها ...
من بودم و درد ...
میخواهم شب ها ؛
من باشم و تو !
من باشم و ماه !؟
پ.ن : نوشتنم نمیاد !
پس نوشت :
گفتی : نگران نباش ٬ با باران بهار می آیم !
نیامد ...
گفت : نگران نباش ٬ با تابش خورشید تابستان می آید !
نیامد ...
گفتم : با ریزش برگ درختان پاییز می آیی !
نیامد ...
برف زمستان هم آمد و « تو » نیامد ! نگرانم !
باران که می بارد تو می آیی... باران گل باران نیلوفر
باران مهر ماه و آئینه ...با ران شعر و شبنم و شبدر
باران که می بارد تو در راهی ... از دشت شب تا باغ بیتابی
از عطر عشق و آشتی لبریز....با ابرو باد و آسمان جاری
غم میگیرزد غصه می سوزد..... شب می گدازد و سایه می میرد
تا عطر آهنگ تو می رقصد.....تا شعر باران تو می گوید
از لحظه های تشنه دیدار.... تا روزهای با تو بارانی
غم میکشد مارا تو می بینی .... دل می کشد مارا تو می دانی
... :( ... من ٬ باران ٬ تو ... :( ...
سلام
من چرا نمیفهمم تو چی میگی؟؟؟؟؟؟
زبونم فرق کرده حتما !
من{{ با تاخیر }} داشتم فالت را میخواندم
یاد یک شعر افتادم :
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
بیاور ذره ای اخلاص دریا کردنش با من
.....
یادته..... یادش به خیر...
هان ... اهان ...
نوشتنت نمی یاد بیخودی واسه چی وقت مردمو می گیری؟؟؟ کچل.....
هروقت نوشتنت گرفت درمورد خیانت هم بنویس....
مردم را مجبور نکردم وقتش را بدن !!
هیچ معلومه تو چت شده ؟ مگه نگفتی تا وقتی (( تو )) باشه ،تو هم خوبی ؟ پس چی شد باز رفتی سراغ حرفهای ناامید کننده؟ نداشتیما !!! ؛)
شب ها که نیست !؟
پفک نمکی مینو تجویز میکنیم....:دیییییییییی
گر اگر طبیب بودی ...
پس شواهد نشون میده که نمییاد D: