چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« دزد » نامه

تلخ ترین چیز در اندوه امروزمان ، خاطره شادمانی دیروزمان است !


امروز جاتون خالی اولین حقوقم را گرفتم ... بماند که چقدر بود ... دیگه هفتصد هشتصد هزارتومن که پولی نیست (خالی بندی هم مزه میده ها ) ... همکارای شرکت هم همگی ازم شیرینی میخواستند ... منم می گفتم اخه دوزار حقوق شیرینی داره ؟!!! خلاصه منم همشون را پیچوندم ... تمام حقوقم را تراول چک گرفتم و گذاشتم در کیف پولم  ... کیف پولم را هم طبق عادت همیشگی در ساک ظرف نهارم قرار دادم ...
...
...
تو شلوغی منطقه بازار دو تا جناب اقای دزد موتورسوار نامحترم هم ساک مارا ...
چنان با تبحر خاصی این کار را انجام دادند که من واقعا تا چند دقیقه مبهوت این حرکت هنرمندانه اونها بودم ... ماتم برده بود ... هیچ عکس العملی نداشتم ... نمیدوستم داد بزنم! دنبالشون بدوم! ... خلاصه به همین راحتی ... همه اینها یه طرف نگاه دلسوزانه مردم از طرف دیگه ... تو این هاگیر واگیر(!!!!!) هرکی یه چیزی میگفت : اقا تو کیفت چی بود ؟ دزدها را چندبار دیگه هم اینجا دیده بودیم !!!! خدا ازشون نگذره !!!!! یکی زنگ بزنه ۱۱۰ !!! اقا اگه حالت خوب نیست زنگ بزنیم ۱۲۳ !!!! ...
منم همچنان گیج و منگ ... کی بود ؟ چی بود؟ من کجام ؟ اینجا کجاست ؟ ...
اصلا باورم نمیشد که دزدهای ما اینقدر حرفه ای شده باشند ! با این سرعت و دقت ...
یه دفعه یادم افتاد که کیف پولم و مدارکم هم ...
...
...
اینجا بود که ... دیگه باید به ۱۲۵ زنگ میزدند ...
اِ...اِ...اِ...اِ...اِ...
بهمین راحتی حقوق یکماه ...
...
سمت خونه راه افتادم ... داشتم فکر میکردم که این اتفاق تاوان کدوم کارم بوده ... تمام کارهای خوب و بدم تو این مدت یادم اومد ... واسه خودم حساب کتاب میکردم ... بعضی کارهای خوب و بدم را با هم خنثی میکردم ... واسه خودم اخرتی راه انداخته بودم !!!!... هرچی فکر کردم نتونستم کاری را پیدا کنم که تاوانش برای من این اتفاق باشه (خدایی اونقدارم بچه بدی نیستم ) ...
...
سر کوچه مون که رسیدم ٬ گوشی ام زنگ خورد ... یکی از همکارای شرکت بود ... شروع کرد به شوخی کردن و مسخره بازی ٬ بهش گفتم حالم خوش نیست و اصلا حوصله شوخی ندارم ... همکارم بهم گفت : چقدر بی جنبه ای تو !! جنبه شوخی نداری بگو تا دیگه شوخی نکنیم ... فقط خواستم بگم کیف پولت دست ماست ! با بچه ها دست به یکی کردیم و کیف پولت را برداشتیم تا شیرینی اولین حقوقت را بهمون ندی از کیف پولت خبری نیست !!!!...... طفلک اقایون دزد موتور سوار نامحترم ...
نظرات 7 + ارسال نظر
شکر تلخ سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:50 ق.ظ

W0000000000000000000000000000000000W

خودت W00000000000W ؛)...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:07 ق.ظ

baba ina dige ki hastannnnnnn dashti geryamo dar miovordi ajab hamkarayee dari baba mobaraket bashe ishalla har sal mesle tabe'e e be tavane x hoghooghet bala bere

اگه شانس منه که که زیر توان ایکس بین صفر ویک میشه :پی ... بابا ریاضی کاربردی ؛))

برادرزاده ی مهربونت سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:05 ق.ظ http://neda3000.persianblog.com

سلام سلام ..... عجب همکارای با دل و جراتی داریدا ....البته حقته عمو جان می خواستی خسیس بازی درنیاری .حالا مجبوری هم به همکارات شیرینی بدی هم به ماااااااااااااااااااااااااااااااااااا....

شیرینی که قابلی نداره ... نظرتون در مورد یه تولد دیگه چیه !؟!!! ؛)...

مرجان سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:09 ق.ظ

من هم کاملا با صحبتهای ندا جونم موافقم راستی سلام عرض شد و همچنین بایبولی

من هم کاملا موافقم با اینکه یه تولد دیگه بگیریم و ... راستی علیک سلام و همچینین بایبولی...

رامین سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:33 ق.ظ http://smile.persianblog.com

پسر تو چه خوش‌شانسی... کاش یکی هم اینطوری پول منو میزد... حال میده نه؟... یادت باشه شیرینی‌یه من مخصوصه...

به به ببین کی اومده ؛)... ما که خیلی وقته میخواییم بهتون شیرینی بدیم ولی ... :(...!!!

مهشید سه‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام
حرف اول .... ماجرا رو خیلی قشنگ تعریف کردی... یه تبریک به خاطر این قشنگ و جذاب نوشتنت ..... ایول حاجی جون
حرف دوم .... از نتیجه گیری که کردی فهمیدم اهل حساب کتابی ... پس کسی که اهل حساب باشه هر کاری رو انجام نمی ده یعنی هنوز خوبی و خوبتر هم می تونی باشی و خدا هم مثل همیشه هواتو داره
حرف سوم .... فکر کردی اگه آخر ماجرا به شوخی همکارات نمی رسید چه حسی داشتی؟؟؟ ... این یعنی یه امتحان ... یعنی اینکه همیشه مراقب باش هم موقع پول در اووردن هم موقع نگه داشتن هم خرج کردن
حرف چهارم ... تلخ ترین چیز در اندوه امروزمان ، خاطره شادمانی دیروزمان است ! ......... گل گفتی حاجی جون
......
......
شرمنده که زیاد حرف زدم

شاد باشی ساقدوش ٍ خوش تیپ ٍ پولدار .... ( و البته خ س ی س)

حرف اول... ایول به جمالتون ؛)...
حرف دوم ...امیدوارم
حرف سوم ... چشم
حرف چهارم ... قابلی نداشت :پی ...
...
...
این چه حرفیه ! اختیار دارین ... وبلاگ خودتونه ؛)...
واییییییییییی !!! همه اینها که گفتی من بودم ؟؟؟؟:دی ...

برادرزادهی مهربونت پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:55 ق.ظ http://neda3000.persianblog.com

سلام مجدد عمو جان . دیدم هنوز پاسخ ندادید این شد که خواستم یه مورد اضافه کنم و اونهم اینکه ای کاش عنوان این مطلبتونو به جای دزد نامه می ذاشتید خسیس نامه ، یه جورایی به ماجرا نزدیکتر بود ، مگه نه ؟!

خان عمو خسیس نیست !!! محاسبه گره !!!! چی چی گر؟!؟!؟!؟!؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد