چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« تفال » نامه

ممنون با اینکه تو حس و حالش نبودی واسم تفال زدی ! خیلی ماهی !

پ.ن۱ : یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند !
پ.ن۲ : دوستت داشتم ٬ دوستت دارم ٬ دوستت خواهم داشت . حتی اگه ...
پ.ن۳ : نگفتی ؟! هنوزم دوستم داری ؟!

Dog Day Afternoon نامه

دستم را بگیر ...
در کنارم باش ...
تا ابد ...

پ.ن : بیشتر بگم ، دعوام میکنه ! ( شاید واسه همین سه تا جمله هم دعوام کنه ! )


بعضی روزها واقعا یه Dog day Afternoon به تمام معناست نه فقط بعد از ظهرش کل روزش ... روز ۵شنبه ، سرکار خانم گربه بهمراه دوتا از فرزندان دلبندش وارد اتاق سرور ما گردیدند و چشمتان روز بد نبیند ، سویچ مربوط به کابل نوری را کامل ترکاندند ، پنل مربوط به برق را قطع کردند و تمام سرورهای ما را خاموش فرمودند و برای خودشون کلی خوش بودند ... حالا همه اینها به کنار موقع گرفتنشون چه فیلمی شده بود ... داخل RACK های سرور قایم باشک بازیشون گرفته بود ... بین کابلهای شبکه وول میخوردند و ...

سرکار خانم مادرشون هم هر از چندگاهی از کانال سری بیرون برمی آوردند و با چشمانی زل زده به ما میگفت :جرات داری برو طرف بچه های من ...

بعد از خارج کردن بچه گربه ها از اتاق متوجه شدیم بعله ! سرور اینترنتمون مرده ! کابلهای فیبر نوری قطع و شبکه بی سیم مرخص ...

خلاصه سیستم میستم تعطیل ... بخش فروش ، انبار ، حسابداری ، اداری ، همه و همه صداشون دراومده بود که اقا فروش ویژه روز پدر را مختل کردید ... ما هم کابل دست مشغول راه اندازی شبکه شرکت شدیم ... یه حمالی به تمام معنا ... یعنی عملا تا ظهر سیستمهای شرکت قطع ، خروجی تعطیل ! مسئول همه اینها هم کارشناسان سیستم !!!! بعد از ظهر ۵شنبه هم شرکت تعطیل !!!

مهندس ناظر تاسیسات میگفت ، چند روز بود تو کانالها اونها را دیده ولی چون سرکار گربه ، بچه داشته (!!!) دلشون بحالش سوخته بوده !

پ.ن۱: قراره اگه بتونم روزانه اپ دیت کنم ! پس دیگه بهتون نمیگم خودتون با زبون خوش میایین میخونین !
پ.ن۲: جمعه هم اصلا حس خوبی نداشتم !
پ.ن۳: هنوزم دوستم داری ؟!

« خودم » نامه

دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
گر از قفس گریزم
کجا روم کجا من
کجا روم که راهی
به گلشنی ندانم
که دیده بر گشودم
به کنج تنگنا من
نه بسته ام به کس دل
نه بسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
زمن هر آنکه او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک
از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
ز بودنم چه افزود
نبودنم چه کاهد
که گویدم به پاسخ
که زنده ام چرا من
ستاره ها نهفتم
در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من

از دست « خودم » شاکی ام ...

چرا ؟!!!

چون وقتی یه چیزی را دوست داشته باشه ٬ تمام سعی اش را میکنشه بدستش بیاره ... تا اینجاش خوبه !

اما ..

اما ...

اگه نتونه بدستش بیاره ... دیگه جرات مواجه شدن باهاش را نداره ! دنبال راهی میگرده که دیگه باهاش روبرو نشه ... بقول معروف صورت مساله را پاک میکنه ...
همه ء اینها تقصیر  «خودم » است که از اولش دید و دلش خواست ٬ بقول بابا طاهر :

زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زپولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

پ.ن: خدایا دوستی میخواهم با من گریه کند ! دوستی را که با من بخدند را خود خواهم یافت !

« غرغر » نامه

در میان قفس غم ماندم
از غم رفتن او
کاش جنس دل او
رنگ از سنگ نداشت
که مدام
در دل من ترکی بنشاند
کاش او یه رگی از عاطفه پنهان داشت
که میان همه هستی من جاری بود
کاشکی او بد بود !
اما
نازنین ِ من ِ تنها
بد نیست
او نمی داند عشق
معنی سبز کدام حادثه است؟
نازنینم بد نیست !
(شایا تجلی)

پ.ن1: دلم برای گریه لک زده !... امشب میخوام گریه کنم ... !
پ.ن۲: اولین شب جمعه ماه رجب است  ...میگن لیله الرغائب شب برآورده شدن آرزوهاست ... هم خودتون را دعا کنید هم من را !
پ.ن۳: حیف که قول دادم چیزی نگم تا ۱۰روز دیگه ! ولی امشب از دستت ناراحتم ! 

« حسادت » نامه

میخوانم ٬ حسودی میکنم
میبینم ٬ حسودی میکنم
میشنوم ٬ حسودی میکنم

خوب حسودی هم داره ٬ نداره ؟!

پ.ن: نمیدانم دلیل خاصی داره که اسمم را اون بالا نوشتی یا نه ! وقتی دیدم کلی ذوق زده شدم !


گویند حاکمی بود اندر شهری عظیم ! روزی در خواب بدید که هفت گاو کوچک هفت گاو بزرگ را همی خورند ! و هفت خوشه گندم کوچک هفت خوشه گندم بزرگ را خشکاند ! زینهار از خواب برخاست و خوابگذاران و معبرین را بدور خود فرا همی خوانندی تا آن را تعبیر نمایندی ! اولی گفت : دولتت به سلامت باد ! اصلاح طلبان قصد براندازی دولتت را دارند ! حاکم دستور بداد او را گردن زدندی گردنزنی ! معبر بعدی همی بگفت که اقتصاد دولتت همی به همه چی را به فضاحت کشیده شدندی و ناگهان به اشارتی گردنش زدند ! معبری دیگر بگفت : براندازانی به هیبت زنان با لباسانی اجنبی گونه در جامعه در حال پرورش بودنی ... ! هنوز سخنش تمام نشده بود که مرغان هوا بحالش گریه کردندی !  خوابگذاری گفت : والا مقامی ٬ در شهرهای شمالی فساد بیداد کردندی و مردم در سواحل برهنه شدندی و قصد تشویش داشتندی ... او هم به ملکوت پیوستی !

ناگهان از انتها صدای کودکی به گوش امدندی که گفتی : بنزین را بسهمی تا سوبسیدش پس انداز کردندی و همی اقتصاد و اصلاح طلبان و زنان و برهنگان و بیکاران و الودگی هوا و کسری اب شرب تهران و همه و همه مشکلات رفع شدندی به یک چشم برهم زدن ...

این سخن در نزد ایشان خوش امد و یکصد هزار درهم را به او بداد ولی :

مصرف بنزین در این مدت بیسار کم شده است ... ترافیک تهران خیلی بهتر شده است ... کرایه تاکسی ها اصلا افزایش نیافته است ... کرایه اژانس ها هم اصلا تغییر نکرده است ... اصلا پمپ بنزین ها شلوغتر از قبل نیست ... هتل ها پر از مسافر است ... آلودگی هوای تهران بهتر شده است ... مشکل اب شرب تهران هم حل شده است ... « شرق » هم غلط میکنه علیه دولت چیزی مینویسه !!!

پ.ن۱: دیشب در شبکه ۵ ٬ مدیر روابط عمومی اب و فاضلاب تهران گفت که ۳٪ افزایش مصرف داشتیم و خوشبختانه امسال مشکل کمبود آب نداریم ولی به حداکثر ظرفیت تولید اب شرب رسیدیم !!!! در ضمن روزانه ۳۰٪ اب شرب تهران بدلیل سیستم آب رسانی حرفه ای تهران هدر میرود !!!
پ.ن۲: گفتی سیاسی بنویسم اینم سیاسی ...
پ.ن۳: قرار شده از اول مردادماه ... شدید تر باشند ... ایندفعه گفتند بخششی هم در کار نیست !
پ.ن۴: جالبه پست قبلی که « بدون عنوان » نامه بود ٬ « بدون کامنت » نامه هم شد !

بدون عنوان نامه

دوست داشتم در مرگم گریه کنی چون دوستم داری
اما ...
شاید گریه خواهی کرد ، آنهم برای نبودنم !!
آرزو داشتم بگویی ...
...

الان کاملا بهم ریخته ام ... بقول معروف تعطیل تعطیل ...

پ.ن :قول داد تا یکماه خوب باشه ... منم قول دادم چیزی نگنم ... پس بقولم عمل میکنم و چیزی نمیگم ...


بدون مقدمه وارد اتاق شد و یه چک ده میلیون ریالی داد بهم و گفت : اینم بابت زحمت هایی که تو این یکی دوماه کشیدی !!!!

بدون شرح نامه

 

هی میخوام نگم منم دلتنگتم
نگم تو هم عزیزی
Dear
که به من مسخره عادت نکنی و دلسبته نشی
که خواستی بری اذیت نشی !

پ.ن : : بدون شرح که دیگه پی نوشت نداره ! همینه که هست !

 

« می مانم » نامه

گفتم میروم !
گفت میمانم
گفتم بیا !
گفت میمانم
گفتم می میرم !
گفت میمانم
گفتم نامردی !
گفت میمانم
گفتم خیلی بدی !
گفت شد ۳۲بار !

حافظ بهت گفت : شب وصل است و طی شد نامه هجر ...
حافظ بهم گفت : دست از طلب ندارم تا کام من برآید ...

اما تو چی گفتی ؟!!!!!!!

پ.ن: ای کاش من هم عروسک بودم ! وقتی میجنگیدم نمی مردم ! (برگرفته از وبلاگ دختر اردیبهشتی)


بعضی وقتها تو حکمت کارای خدا میمونم !
تو یه راهی هلت میده ! بهت میگه برو ...ولی آخرش نتیجه دلخواهت را نمیگیری ! میخوری زمین بدجور ... از زمین زمان شاکی میشی ! به عالم و آدم بدوبیراه میگی ... هرچی فکر میکنی حکمتش را متوجه نمیشی !
باهاش قهر میکنی... ولی میبینی یه راه دیگه جلو پات میذاره ... این دفعه دو دلی ... نمیدونی چیکار کنی ؟! ازش میپرسی ؟! بهت میگه «برو» ؟! ازش میپرسی مطمئنی ؟ بهت میگه « اونهایی که در کارشان به من توکل کنند ٬ زیان نمیکنند » !! 

من هم با یاد و توکل به اون شروع کردم  ...

ولی ...

پ.ن: خدایا کمکم کن !!

« هیچ » نامه

هیچ حرفی بهم نمی زنی !
هیچ کمکی بهم نمیکنی !
هیچ راهی برام نمیذاری !
هیچ ...
هیچ ...
هیچ ...
هیچ ی ندارم که بهت بگم !
هیچ ی نمیتونم بهت بگم !
انتخاب حق تو است

دیروز واسه اولین بار زود رسیدم خونه ! یعنی ساعت ۸شب ! دیدم هیچکاری ندارم ! خیلی مسخره است نه ؟!!!
سراغت اومدم ٬ نبودی ! سراغم اومدی ٬ نبودم ! بقول خودت مثه همیشه دیر کردیم !!

تنها دلخوشی شبهام ٬ فال حافظ و صدای توست ! که میخوایی ازم بگیریش !
تنها دلخوشی شبهام صدا زدنت تو تاریکی اتاقم است ! که میخوایی دیگه صدات نزنم !
تنها دلخوشی شبهام یکی شدن « من » با « تو » بود ! که گفتی « تو » همان « تو » میماند و هرگز « ما » نخواهد شد !
تنها دلخوشی شبهام ٬ حرف زدن تو خوابه ! که دیگه تو بیداری هم نباید حرفی بزنم !
تنها دلخوشی شبهام ...
روز از آن ِ که هستی ؟! بهش حسودی میکنم !

پ.ن۱ : خسته ام ٬ خسته تر از همیشه !
پ.ن۲ : هوس کردم ٬ سرت را دوباره بذاری رو دستم ٬ بخوابی ... منم به صورتت نگاه کنم ... ولی انگار هوسه ... مثه بقیه هوسها ...
پ.ن۳ : اینبار را فریاد خواهم زد ... دوستت دارم ...
پ.ن۴ : راستی فال دیشبم چی ؟


هی ما میخواییم هیچی نگیم ... حرف سیاسی نزنیم ... گیر ندیم ... خودشون میخوان :

دورتادور میدون فلسطین را پلاکاردهایی زده بودند با زیرنویس از طرف « ستاد بازشناسی پدیده سوم تیر » هرچی فکر کردم یادم نیومد این پدیده چیه !! اصلا سوم تیر چه خبر بوده ! مضمون پلاکاردها این بود ٬ « سوم تیر نشانه اوج بلوغ سیاسی » ! « سوم تیر ٬ روزی بیادماندنی برای استکبار » ! سوم تیر ... و ... هرچی به مغزم فشار اوردم حالیم نشد چه خبر بوده ! تا اینکه روز سوم تیر رسید ...

همایش بزرگ « حماسه سوم تیر - رهاورد ملت ، تجلی عدالت » ٬ روز انتخاب میلیونی دکتر محمود احمدی نژاد !!!! عکسهایی از همایش در حالیکه مسئولان نظام روی زمین نشسته بودند ! ( لینک عکسها )
سخنان دکتر چمران هم در کل جالب توجه بود ایشان سوم تیر ۸۵ را با رنسانس در اروپا مقایسه کردند و گفتند :در دوره بعد ( دوره خاتمی ) در بستر ایجادشده در دوره قبل ( دوره هاشمی ) ، ارزش‌ها مورد تهاجم واقع و یا کم‌رنگ‌تر شد و در برخی موارد به بی‌ارزشی تغییر یافت. پس از این دوره ناگهان دورانی رسید که من آن را خودیابی، بازگشت به خویشتن خویش و تجدید حیات و رنسانس انقلاب اسلامی می‌نامم.( لینک خبر )
همچنین ذبیحی مشاور رییس‌جمهور گفت: ما می‌دانیم که در سال‌های قبل چه فضایی در کشور حاکم بود و چه هزینه‌هایی جهان استکبار خرج کرد که در کشور ما دین‌زدایی و به قول خود یک دگرگونی آرام ایجاد کند، ولی مردم ما هوشیاری به خرج دادند و در راستای دفاع از انقلاب و شعارهای آن حرکت کرده و سوم تیر را بوجود آوردند ( لینک خبر )

فردا صبح هم روزنامه کیهان تیتر زده بود « سوم تیر پلی از ۸۴ به ۵۷ » ... ( لینک کیهان )

پ.ن ۱ : رنسانس چه بود ؟ ( لینک
پ.ن۲ : ما که بودیم و دیدیم !

پس نوشت۱ : بنزین سهمیه بندی شد ! به چشم خودیدم پمپ بنزینهای آذری ٬ سه راه قلعه حسن خان ٬ شیر پاستوریزه و ایران پارس به اتش به کشیده شده است !!! ( لینک خبر )
پس نوشت۲ : سیما شب قبل از سهمیه بندی بنزین گزارشی از سیاسی بودن نامه اقتصاددانان به رئیس جمهور میگوید !