چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« هولمز » نامه

ساعت ۶:۳۰ صبح ... زنگ تلفن ...
امیدوارم خواب دیده باشم !!!!!

شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و آنجا خوابیدند .
نیمه های شب هولمز بیدار شد و به اسمان نگریست ٬ بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه میبینی؟
واتسون پاسخ داد : اسمان پر ستاره را . هولمز گفت چه نتیجه ای میگیری ؟
واتسون گفت: از لحاظ روحانی نتیجه میگیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه میگیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی، نتیجه میگیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد .
شرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که : چادر ما را دزدیده و برده اند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نتیجه گیری منطقی (!!!!!!!) : بعضی وقتها ما اونقدر در استدلالها و نتایج خود غوطه وریم که بدیهی ترین چیزها را فراموش میکنیم !!!! نه ؟
نظرات 1 + ارسال نظر
میرتا چهارشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 05:55 ب.ظ

دقیقا همینه که میگی .. میگم تو هم بعضی وقتها .. یعنی تقریبا هر ۲ هزار سال نوری یه بار حرفهای بدی نمی زنی ها ..

چیکار میشه کرد ! سخنان گهربار ما که حرفی توش نیست مشکل اینجاست که یعضی ها هر ۲هزار سال نوری یه بار متوجه حرفهای ما میشن :پی !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد