چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« فیلم » نامه

[حرکت دوربین بروی شهر - تیتراژ ابتدایی]
[ پس از اتمام تیتراژ دوربین با حرکتی سریع از روی شهر از پنجره اتاقی وارد میشود - همه خانواده درحال گوش کردن اخبار هستند ]
گوینده خبر [ با صلابت و محکم ] : طرح نیروی انتظامی در مورد جمع اوری ارازل و اوباش از خیابانها با همکاری قوه قضاییه و شهرداری تهران (!!!!!!!!!) این طرح بطور ازمایشی از ۲۰شهریور تا۱۰ مهرماه ...
[ با سرعت دوربین از پنجره اتاق خارج شده و شهر را از نمای بالا نشان میدهد ! ساعت حدود ۹ شب - دوربین بروی شهر حرکت میکند - شلوغی و ترافیک شهر  - دوربین به روی پارک زوم میکند -دوربین از بین درختها حرکت میکند - نمای دور از دو پسر جوان حدود ۲۵ساله که بروی نیمکتی نشسته اند -  دوربین ارام به انها نزدیک میشود - صدای موسیقی شنیده میشود - در نزدیکی دو جوان سرعت دوربین اهسته تر میشود - یک افسر و یک سرباز از دو طرف  با اهسته شدن حرکت دوربین وارد کادر میشوند :
پسر۱: سلام جناب سروان ٬ خسته نباشید ...
افسر [ اخم کرده و با بی حوصلگی و یک لهجه غلیظ جواب میدهد ] : سلام !!!!
[افسر بهمراه سرباز چند قدم جلوتر میروند- نگاهی بهم انداخته و افسر چراغ قوه را از سرباز میگیرد - چند قدم به سمت دو جوان بر میگردد]
افسر : اهنگ گوش میکردین ؟؟؟؟؟
پسر۱: بله جناب ! از موبایل بود !
افسر [ چراغ قوه را به زیر پای انها انداخته و بدنبال چیزی میگردد ] : سیگار میکشیدید؟؟؟؟
پسر۲:نه !!
پسر۱: نه جناب سروان این چه حرفیه ؟؟؟؟
[ با انداختن نور چراغ سرباز و افسر روی زمین نشسته و جستجو را ادامه میدهند !!!!!! ]
افسر[اشاره به پوکه خالی یک قرص] : این بسته قرص برای شماست !؟
پسر۱[ با تعجب ] : کدوم بسته قرص ؟
[ افسر با نور چراغ به ان اشاره میکند ]
پسر۲:نه جناب سروان ! قرصمون کجا بود !!!
[ افسر با ناراحتی از جایش بلند شده چراغ قوه را به سرباز داده و مسیر را ادامه میدهد ]
[ دوربین با حرکتی سریع همراه با قدمهای ان دو به حرکت می افتد ! - نمای دور از یک پسر۲۵ساله و دختری حدود۲۲ساله - با سرعت ملایم دوربین به انها نزدیک میشود - دست انها در دست یکدیگر است - در نزدیکی دو جوارن سرعت دوربین کم میشود - دوباره افسر و سرباز از دو طرف با اهسته شدن حرکت دوربین وارد کادر میشوند ]
افسر[با حالتی خشن] : شما باهم خانواده اید ؟؟؟؟
پسر: ببخشید ؟!!!
افسر [ لحن صدا محکمتر] : شما با ایشون خانواده اید ؟؟
پسر : بله خانواده هامون خبر دارن !!!
[ دخترک ترسیده ولی سعی در کتمان دارد ]
افسر : اقا !! همراه من تشریف بیارین !
[ دختر و پسر جدا شده و پسر به همراه افسر جلو حرکت کرده و دختر و سرباز در پشت سر انها]
پسر : مساله ای پیش اومده جناب سروان ؟
افسر : مگه باید مساله پیش اومده باشه ؟
پسر : این همه دختر و پسر تو پارک هستند مگه مشکلی هست ؟
افسر : این همه دختر و پسر تو پارک باشند ! چه ربطی داره ؟
پسر [ موبایلش را جیبش خارج میکنه ] : میخوایین با پدرم صحبت کنید ؟
افسر : شماره را بگیر ! بعد با پدر دختر هم صحبت میکنم !؟!!!
[ سرعت دوربین بیشتر شده از انها فاصله میگیرد - از بین درختها حرکت کرده و دوباره نمای کلی شهر - حدود نیمه شب شده - خیابانها خلوت تر شده است - در چند نقطه ترافیک شدید شده است - زوم در یکی از این نقاط با نزدیک شدن دوربین تابلوی میدان ارژانتین دیده میشود - عده ای با لباس فرم مخصوص و در دست داشتن چراغ های راهنما در حال یک لاینه کرده اتوبان هستند - دوربین به انها نزدیک میشود - حدود ... با اسلحه و باطوم دیده میشوند -دوربین با سرعت زیاد در بین خیابانها به حرکت خود ادامه میدهد - تابلوی میدان ولیعصر دیده میشود - بازهم راه بندان و بازهم ....- حرکت دوربین ... نمایش تابلوی میدان توحید !!!!! - ... - نمایی از بالا و تصویر کلی شهر ]
[ تیتراژ پایانی : با تشکر از نیروی انتظامی و شهرداری و قوه قضاییه و برادران محترم ب...ج که ما را در تهیه این مستند یاری کردند... ۱۷شهریور۸۴]

نتیجه گیری نظامی (!!!!): وقتی شهردار هم نظامی شود باید مملکت پادگان و مردم سرباز شوند !!!
نتیجه گیری انتخاباتی (!!!) : بازم بگید رای نمیدیم ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
نظرات 4 + ارسال نظر
قلندر جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:01 ق.ظ http://atb.blogsky.com

سلام چغندر جان.

دست به قلمت حرف نداره .!!

عالیه عالی ...

نظر لطفتونه !!! ولی حدس میزنم نوشتمو نخوندی ؛)

وستا جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 09:47 ق.ظ

هر کار کردم کامنت قبلی پست نشد. در ضمن من؟ تصادف؟ نه !!!!!!!!!

شانس اوردی !!!! مطمئنی شایعه است ؟

رامین جمعه 18 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:01 ق.ظ http://smile.persianblog.com

باعث شرم و تاسفه... جیگرمو آتیش زدی... حالا آدم میفهمه چه شکری خورده سال ۵۷...

خدا نکنه این چه حرفیه :( ... سال ۵۷ من که نبودم :دی ...

نرگس شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:19 ق.ظ

سلام...حاجی جون از تو بعیده !!! یعنی تو واقعا خیال میکنی رای دادن یا ندادن من وتو ست که سرنوشت مملکتمون رو مشخص میکنه؟؟؟! اقا جون من و تو هیچکاره ایم اونا هرکی رو بخوان میارن سر کار هر کی رو بخوان از سر راه برمیدارن...اینا همه اش فیلمشونه... واقعا واسه همه امون متاسفم که باید هر روز شاهد پخش زنده چنین فیلمایی باشیم

از تو هم بعید بود که با این طرز فکر شرکت نکنی !!!! رئیس جمهورتونه نوش جونتون ... فکر میکنم بخشی از این تاسف را میتونستیم جلوشو بگیریم ! نه؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد