چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« درد دل » نامه

چند وقته دیگه حرفم نمیاد ! نگه اینگه حرفی نداشته باشم بنویسم ... دوست دارم بیشتر بخونم و بشنوم ...
چند وقته دیگه حس و حال هیچ کاری را ندارم !!!! نمیدونم دلیلش خستگی و گرسنگی ماه رمضونه یا کوتاه شدن روزها تو پاییز ...
چند وقته احساس خستگی شدید میکنم ! هرچی هم میخوابم تاثیری نداره . روزها سر کار خواب الوده ! شبها هم تو خونه درحال چرت ...
چند وقته دیگه حس درس خوندن هم ندارم ( چیه !!! با اینهمه دلیل که گفتم میخوایین حس و حالی هم بمونه )
...
ماه رمضون هم داره به اخراش میرسه ٬ نمیدونم چرا ماه رمضون امسال اون مزه همیشگی را برام نداشت ... روایت است « وای به حال کسی که ماه رمضان بر او بگذرد ولی در او تغییری ایجاد نشود !!!! »
وای بحال من ...


پس اینکه بلاگ رولینگ فیلتر شد بعد مدتها امروز فرصت کردم لینکهای « عزیزان حاج اقا » را دوباره قرار بدم . همینطور که داشتم اسامیشون را مرتب میکردم یه دفعه غم بزرگی تو دلم سنگینی کرد ...
یاد سه سال پیش و وبلاگ قدیمم تو پرشین بلاگ افتادم ... یاد دوستان قدیم ... دوستانی که امروز برام بیشتر از « دوست وبلاگی » ارزش دارند گرچه شاید اونها منو به همون اندازه هم قبول نداشته باشند ... دوستانی که حتی مسیر زندگی ام را تغییر دادند ...
یاد خاطرات و جنب وجوشی که تو اون ۶ماه روزانه نوشتن داشتم افتادم ... یاد وبلاگ نویسیم تو دوران سربازیم و ...
...
حدود نیمی از این وبلاگها مدتهاست تعطیل یا نیمه تعطیل شدن ٬ ولی همچنان تو لیست اسامی هستند و بهشون سر میزنم و سراغشون را میگیرم (البته اگه جواب بدهند !!!)
بارها به همه دوستان گفتم : « من هیچ وقت اسم کسانی که تو گوشه دفتر زندگی ام وارد شده را پاک نمیکنم » .
چیکار کنم ...
« وبلاگم » هم بخشی از « زندگیم » شده ...
بهم میگن که اشتباه میکنم ... نباید زندگی را وارد وبلاگ کرد و برعکس !!!
نباید به « دوستان وبلاگی » اهمیت داد !!!
نباید ...
نباید ...
...
چیکار کنم :
من نمیتونم ...

تو این شبهای اخر ماه مبارک منو فراموش نکنین ...
نظرات 7 + ارسال نظر
عصر نوین دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:09 ق.ظ http://www.asre-novin.com

دوست عزیز آیا می خواهید مطالبتان را به جای وبلاگ در سایت شخصی خودتان بنویسید.
به ما سربزنید.
www.asre-novin.com

می خواییم ولی پولش را نداریم ؛) ...

نرگس دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 05:29 ق.ظ

دست شما درد نکنه بابت لینکها.... بی حالی حاجی؟؟؟!! نکنه دلت تغییری چیزی میخواد...نکنه معتاد شدی هان؟؟؟!!! میام میبندمت به تخت ها!!! اصلا نکنه... خوب عیبی نداره همیشه من شرط میبازم این دفعه شما از اون شرطها رو ببازی دی::))
راستی شنیدم حرف زدن سو تفاهمها رو بر طرف میکنه ...شما هم شنیدی؟؟؟؟

سرشما درد نکنه ! ای همچین ! کارمون از اعتیاد گذشته ! اولش اعتیاده ما اخرشیم !!!
فعلا که بعضیها هوس باختن شرط را دارن !!!
حرف زدن!؟؟؟!شاید ...

میترا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 09:03 ب.ظ

بگو می خوام بهانه بیارم درس نخونم دیگه چرا اینقدر خودت رو اذیت می کنی ؟! ...

اول میخواستم درس بخونم ولی بهانه درس خوندن را پیدا نکردم !!!

شمیم چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.matarsak562.blogsky.com

سلام .
این بی حوصلگی ها هم جزئی از زندگیه تا نباشه طعم شیرینی هارو نمی فهمیم . حل میشه ! غصه نخور فدای سرت .......
امیدوارم نماز و روزه هات قبول درگاه خداوند باشه .همچنین پیشاپیش عید فطر را بهت تبریک میگم . مترسک هم به روزه ... منتظرت هستم

شاید ...
از شما هم همچنین ... انشاءاله از همه مقبول باشه ...

گلی چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 10:31 ب.ظ http://golbanoo.blogfa.com

ایشالله خدا بهت یه حالی بده که از هر جی تغییره...منم پرشینمو خیلی دوست داشتم اصن یه جورایی معتاد می کرد:ی

هر « جی » تغییره چی ؟؟؟؟؟ تو هم تو کاره نقطه چینی ؟؟؟؟؟

عطیه مهربون یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 03:14 ق.ظ http://www.darush110.persianblog.com

سلام خوبی ؟ ببخشید آی دی و ایمیلت چیه ؟ ممنون میشم...راستی شبای قدر برای همه دعا کردم... :) خدا حاجتت رو خیر کنه و بهت بده ..منتظر حضور سبزتم...

ممنون .. منم دعا کردم .. انشاءاله حاجت همه را خیر کنه و بهشون بده ...

محمود دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:02 ق.ظ http://mohebannet.blogsky.com

سلام حاجی....اول اینکه از یه دوستی شنیدم که گفت یه روز به حاجی چغند ر گفتن: حاجی سیدتو کشتن...حاجی گفت اااا(با کسره) پس برید موتورش رو بیارید...(میدونم بیمزه بود بدجور)...حاجی ناراحت نبینمت....ببین بعید میدونم که رمضان تاثیری رو آدم نگذاره...منم تو ماه رمضان این فکر رو داشتم....اما روز عید یه شادی عجیبی تموم وجودم رو گرفت....در مورد خستگی هم نگو از 8 صبح رفتم کار کردم تا 6شب بعد 8 تا 10 یه مراسم دعا 10 تا 11 هم درس خوندم فکر کنم خستگی از کار مفید یکی ازبهترین نعمتهایی که خدا میده

التماس دعا

حیف که این شادی را من حس نکردم !!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد