نمیتونست بایسته ! زیر شونه هاشو گرفتیم ٬ کمکش کردیم ، رفت پائین ...
خم شد ، بروی پدر بوسه زد . دستش را شونه های پدر گذاشت و شروع به تکان دادن کرد :
اسمع افهم یا پرویز بن اصغر
اسمع افهم یا پرویز بن اصغر
اسمع افهم یا پرویز بن اصغر
...
صحنه ء تکان دهنده ای بود ... اجرای مراسم «تلقین» توسط پسرها در جلو چشمان همسر و مادر !!!
« مجید جان » پدرت الان پیش فرشته هاست ...
نه ! نه نه ! الان جزو فرشته ها شده ...
روحش شاد ...
امروز قدم زدن تو پارک طالقانی یه مزه دیگه داشت ...
افتاب بعد از بارون ... بوی بارون ... زمین گل الود ... سبزه های خیس شده ... هوای خنک ...
از همه مهتر ...
...
...
یه همراه گرم (!!!!!!!)
...
خدایی این رضا زاده هم دیگه داره مسابقه هاش بیمزه میشه !!! هرچی وزنه بهش میدن عین پنبه میبره بالا !! نمیدونم بقیه به چه امیدی تو این وزن با هرکولمون مسابقه میدن !
کل وزنه زدنش یکطرف اون خنده های شیطنت امیزش زیر وزنه یه طرف !! یاساشین قهرمان...
چند وقته حوصله طولانی نوشتن و طولانی خوندن ندارم . باید یه فکری به حال خودم بکنم ! هم اکنون نیازمند سولوشن های شما هستیم !!!!!!!
اول از آخر:
- سولوشن نداریم... فقط اینکه حالتان از این که بدتر نمیشود... یکی رو میشناختم اینجوری بود بیمعرفت هم بود سرشو از بالای ساق پاش به بالا قطع کردند دی:))))
- به قول بابام مخ نداره...هرچی میذارن جلوش برمیداره.
- ببخشید...هومممممم؟؟؟ همراه گرم یعنی چی؟؟؟ مگه بغلش کرده بودی( ادای بامشاد که میگه هیییییی!!) دی:))) خوش بگذره این پارک رو بگیرند از تو چیکار میکنی
- روحش شاد
اول از اخر :
- روحش شاد ...
- نه چون خیلی داغ بود خوردمش !!!!!!! چیه حسودیت میشه تو پارک نداری؟! اصولا بی معرفت ها هم پارک ندارند هم تو هیچ پارکی راهش نمیدن !!!
- یعنی میگی ترکه ؟؟؟؟!!!!! :پی !!
- پس تو هم الان اینجوری هستی ؟؟؟
دوست خوبم ....مهربانم !
من با خودم فکر میکنم که چه اجباری است خودرا به دام خطر این زندگی سپردن و زورق بودنم را یله کنم به دریای طوفانی جهانی که از آن تقریبا هیچ نمیدانم ...و بعد ادای آدمهای زنده و با هویت و با تشخص را نمایش دهم که چه ؟ که یعنی آهای ! مردم این منم که هستم ؟ بودن اینگونه را مضحک میدانم ...شاید برای همین تاج امپراطوری بر سرم گذاشته ام و در سرزمین آبهای همیشه اوتوپیا و شهر آرمانی خویش را بنا کرده ام و با ملتی از جنس خودم که سخت گرفتار کابوس بیداری هستند و در بدر یک جرعه خیال رقص گون اند راه افتاده ام به نا کجا آباد ! ...این تقدیر شوم بشری نیست که بزرگان گذشته هشدارمان دادند ؟ ...خسته شدم از بس در دنیای واقعی به دنبال هم جنس حود گشتم برای دمی گپ ساده ...در این جا کنار تو و دیگران ...در این دنیا که مجازیش میخوانیم و صد البته از هر واقعیت قابل لمس با شش حس انسانیمان ملموس تر است به دنبال رد پای انسانیت ناب و خالص بی دروغ و کلک و دغل میگردیم ...بیا رفیق عزیزم ...بیا با هم این رویای سبک دوست داشتنی را به حقیقت محض وجودیمان پیوند بزنیم ...منتظرت میمانم تا هر وقت که لازم باشد .
ژولیس سزار
امپراطور سرزمین آبهای همیشه آبی
دیگه بدتر خوردی اش؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هیییییییییییییییییییی
هیچم حسودی ام نمیشه...بیمعرفتها تو هیچ پارکی راه نمیدن الا طالقانی...اونجا پارک بیمعرفتهاست خیال کردی من واسه چی نمیام اونجا رام نمیدون اخه...
اهووووووووووووووووووووووووم :پی !
میبینم ... اگه اینطوری فکر کنی راحتتری ؟! اینطوری فکر کن ... تو بیا مطمئن باش « رات میدون »!!!!!! اخه ... :پی ...
بابا همراه ...
بابا گرمکن !!!
تو هم هی سوتی بگیر...رات میدون یا رات میدن..چه فرقی داره نیت مهمه دی:)
« میدون » یه جاییه که ماشینها دورش میچرخند !!! این « رات » که گفتی یعنی چه !!!
سلام استاد بزرگوار
نثر و شعرتون عالی بودن و موضوعاتتون به جا
ما رو هم از استادی خودتون بی نصیب نفرمائین
اگه هم اجازه بفرمائین از تبادل لینک با حضرتعالی خوشحال خواهم شد .
خدا نگهدارتون
سلام شاگرد گرامی !!!وبلاگ چوبکاری وبلاگ اونوریه ؛)
بالام جان!یاشاسین درسته نه یاساشین.تازه رضا زاده تو یکضرب دوم شد.خوش گلدی.
خوب چه حسن کچل یا کچل حسن ... اصل نیت مهمه :پی ! در ضمن اینجا خونه منه ! خوش گلدی را من باید بهت میگفتم ؛))