« پدر صلواتی » بالاخره اومد !
بعد از اینکه کلی هممون را نگران کرد ! کنار برج « میلاد » تو بیمارستان « میلاد » ٬ فرشته ها اقا « میلاد » ما را اوردن و ما ملغب به « خان دایی » شدیم .
اصلا اون شکلی نبود که تصور میکردم !!!! معمولا بچه های یکی دو روزه خیلی زشتن ولی این یکی جیگریه که نگو ! تو همون نگاه اول دل منو برد !! ( اوه ٬ اوه ٬ به این میگن تعصب قومی !! )
طفلک هنوز به ساعت رسمی مملکت ما عادت نداره ! الان که ساعت ۱۲نیمه شبه تازه از خواب که بیدار شده هیچ ! نمیذاره بقیه بخوابن ! تا برقها خاموش میشه هرچی زور داره تو گلوش جمع میکنه جیغ میزنه ! فکر کنم گریه بلد نباشه ! یا شایدم داره گریه میکنه ما فکر میکنیم جیغ میزنه !!
خلاصه فعلا دور دور این آقا « میلاد » ماست !
امیدوارم دایی خوبی باشم !
بابا خان دایی .. دیگه مردی و موندی باید یه سور (!) به ما بدی .. اصفهانی بازی هم در نیار که دیگه این یکی رو نمی تونی درری ..
ملقب بابا با سواد!!!(ملغب؟؟؟)
ملقب ! ملقب ! ملقب ! ملقب ! ملقب ! ملقب ! ملقب ! ملقب ! ملقب ! ملقب !
سلام
من اصلاْ خبر نداشتم تو وبلاگ داری بابا یه کمی تبلیغ کن واسش
نیازی به تبلیغ نیست ؛) ...