چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« توضیح » نامه

اگه همه شب را برای فراغ خورشید گریه کنی لذت تماشای ستاره را از دست خواهی داد .
(شکسپیر)

یه ایراد بزرگی که من دارم اینه که خیلی محافظه کارم ( یا شایدهم به اصطلاح بعضی ها ترسو ) ... نمیتونم حرفم را بزنم ... میترسم که طرف مقابلم ناراحت بشه ...  همیشه سعی ام اینه که کسی را از خودم نرنجونم ... مدیرم میگه این نشانه منافق است که سعی میکنه همه را از خودش راضی نگه داره ... شاید دلیلش اینه که همه دوستام برام مهمند حتی اگه من براشون مهم نباشم ٬ دوست ندارم که ناراحتشون کنم ( دیگه مگه چی بشه که یه حرفی بزنم ، که بعدش کلی خودم را سرزنش میکنم ) ... بارها و بارها چوب این ملاحظه کردن ها را خوردم ولی ادب نشدم ... بارها و بارها چوب این ترسو بودنم را خوردم و طرف مقابل هرکاری خواسته و هر حرفی خواسته زده و من سکوت کردم ...
پ.ن : میخوام یه بار هم که شده جواب بدم ... امیدوارم پشیمون نشم و خودم را سرزنش نکنم ...


انگار این بند هشت تجربه های مشهدم کلی طرفدار داره !!! پس بهتره که دلیلش را بگم که زیاد خانومها خوش بحالشون نشه !! بذارین بحساب قسمت اول همین پست که قرار شده حرفم را بزنم :
تو مشهد 6تا خانوم همراهمون بودن ! قرار گذاشتیم که سه وعده نهار را با هزینه مشخص در گروههای دو نفری برامون آماده کنن و بقیه وعده های غذایی با اقایون ...
نمیدونین چی شد ؟!!!!
با اعلام کردن این پیشنهاد دیدیم که بهونه ها شروع شد ! ما آشپزی نمیکنیم ... میخواستیم اشپزی کنیم خونه میموندیم ! تو مسافرت اشپزی با اقایونه !!!
بعد از مدتی که راضی شدن اشپزی کنن ٬ بهونه های دیگشون شروع شد !!
من ماکارانی نمیخورم ! من مرغ نمیخورم ! من تا حالا به سوسیس کالباس لب نزدم !! من به ماهی آلرژی دارم و ...
دیدیم الانه که کار به گیس و گیس کشی برسه ( تنها کاری که خانومها تو دعوا انجام میدن !! ) ... خودمون کوتاه اومدیم و قبول کردیم که ناهار با اقایون باشه ... فکر کنم اخر سفر پشیمون شدند !! یه تجربه ای براشون گذاشتیم که تا یاد دارن فراموش نمیکنن ...
نهار روز اول را نذری گرفتند خوردند ... نهار روز دوم هم با شام یکی کردیم ( ساعت 12 صبحونه خوردیم و ساعت 7 شام ) ... نهار روز سوم هم گفتیم که با خودتونه و اونها هم مشغول پاکسازی یخچال شدند ...
فکر کنم تجربه ای خوبی بود ... نه ؟

پ.ن۱: من گشنمه !
پ.ن ۲ : میگن تو سفر میشه دوستات را بشناسی !!
پ.ن۳ : میمونی اویزون شده از یک دست ... حاوی سنسور ... که از درصورت مشاهده حرکت عادی و غیر عادی از خودش صدایی در آورده و میلرزد در فروشگاه های مشهد دیده شده است ... در صورتیکه در تهران هم مشاهده شد سریعا به اینجانب خبر دهید وخانواده ای را از نگرانی برهانید ... شیرینی شما محفوظ است ...
پ.ن۴ : « ۴اصل مهم از زندگی » وبلاگ هستی را هم بخونین !!
پ.ن۵ :  کی گفت همه  مطلبها باید پی نوشت داشته باشه ؟!!

نظرات 7 + ارسال نظر
هستی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:38 ق.ظ http://hastiasadi.blogfa.com

اولا که معلومه که خانوما نباید تو سفر آشپزی کنند
اصلا هم حق گله ندارین همین که دست پختتون رو تحمل کردیم خیلیه
دوما که خوب اینم یه تجربه شد ...
سوما که یادت رفت بگی یه قوطی هم شکوندیم

هستی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:41 ق.ظ

یادم رفت بگم همیشه هم گفتم این بد ترین خصلتته که حرفتو نمی زنی واسه همینه که به خردادی بودنت شک دارم
یه خردادی هر حرفیو که بخواد می زنه بدون هیچ ابایی
البته خیلی وقتا سرش هم به باد میره

نرگس دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 05:07 ب.ظ

اول از اخر:
توی تهران از این میمونا زیاده...اگه دختر بودی.. میتونستی امتحان کنی...مثلا غیرعادی ترین عمل یه دختر با شخصیت اینه که صاف زل بزنه تو چشم یه اقایی :دی :پی

من شدیدا با خانوما موافقم... نه تنها اگه قرار بود اشپزی کنن دیگه مسافرت نمی رفتن...بلکه پس شما رو برای چی بردن اونجا؟؟؟؟ فکر کردی از هم سفر بودن با شما لذت می بردن :دی

:)...حالا هرچی میخوای همینجا به من بگو من دیگه وقت دیگه ای ندارم...هرچه میخواهد دل تنگ ات بگووووووووو :)

اول از اول :
فکر کنم این کار که گفتی « عادی ترین » کار دخترها باشه :)))))))))
معمولا « شدیدا » مخالفت میکنند نه موافقت !!!!
من کی باشم که بخوام به شما حرفی بزنم ... بعدش از قدیم گفتن نرود میخ اهنی در سنگ ... سوت سوت ...

نرگس سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:15 ب.ظ

اولا از وسط:
اولا میدونم که شدیدا مخالفت میکنن... واضحه عین روز... حالا خواستی مثلا یه ایرادی گرفته باشی تو هم اره؟؟؟ ؛)
دوما:دیروز داشتم فکر میکردم گفتم بهت بگم اگه احیانا...احیانا... نتونستی از راه حل پیشنهادی اونهم به دلیل عدم همکاری خانومای باشخصیت به آرزوی قلبی ات برسی...برای اینکه ناکام از دنیا نرفته باشی..یه راه حل دیگه پیشنهاد کنم اما یه کم تجهیزات میخواد اوممممممم.... میله بارفیکس با یه آینه قدی دارید خونه اتون؟؟؟؟ حرکات عادی وغیرعادی یه کمی بعد مهیا میشه :دی (شوخی کردما)
سوما: قدیما خوب گفتن...دستشون درد نکنه...خدا رو شکر این یکی رو خوب متوجه شدی ؛)

سیف القلم سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.seyfolghalam.blogfa.com

سلام حاج آقا
این دوست میمونمون رو میتونین در پاساژ نیک وا قع در بازار تهران ( خیابان ۱۵ خرداد کمی جلوتر از مسجد امام) پیدا کنید و از خدمات دلسوزانه ایشان بهره کافی ببرید .
و من ا... توفیق

میترا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 03:58 ب.ظ

ای بابا عجب مشهدی شد ... می گم خوبه باز مشهد نذری می دادن وگرنه دیگه چه می کردین ؟!

گلبرگ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 07:45 ب.ظ

سلام آقای چغندر نامه
چرا وبلاگتو روز آمد نمی کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد