چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« برداشت » نامه

نیازمند چیزی بودم که باورش کنم
نگاهت بر من افتاد و باور کردم
خواهان کسی بودم تا باورش کنم
خود و افکارت را با من تقسیم کردی
و باورت کردم
این است دلیلش
...


برداشت اول :

جاده شهررضا ٬ اصفهان ! ساعت ۷بعد از ظهر ! پلیس راه شهر رضا را به آرامی عبور میکند ! هنوز ۵۰۰متر از پلیس راه نگذشته ! در ایینه ماشین سه موتور سوار دیده میشوند !! چراغ میزنند ! راننده توجه نمیکند ! یکی از موتورسوارها با سرعت از او سبقت میگیرد و در جلو ماشین قرار میگرد ! تابلو ایست را نشان میدهد اشاره میکند که در کنار جاده بایستد ...
دو موتور سوار دیگر در دو طرف ماشین قرار میگیرند ... ناگهان ۴ نفری که در طرفین ماشین قرار دارند بوسیله لوله هایی که دارند شیشه های ماشین را میشکنند !!! راننده بلافاصله ماشین را به حرکت در می اورد و موتور سواری که در جلو اتومبیل قرار دارد را به زمین میزند ولی ماشین حرکت نمیکند ! دو نفر از طرفین ماشین از پنجره داخل میشوند !!! راننده دنده عقب میگیرد ! یکنفر از انها به بیرون پرت میشود ولی نفر دیگر همچنان در حال درگیری با راننده است ! در یک لحظه راننده در را باز میکند و شخص به بیرون پرتاب میشود !! پسر عموم به سرعت از منطقه دور میشود !!!!
جستجوی نیروی انتظامی و شورای محل هیچ نتیجه ای ندارد !!!

پ.ن : روسری کوتاه باعث برهم زدن امنیت ملی میشود !!!!

برداشت دوم :

خیابان صاحب جمع از شلوغترین مناطق بازار است ... ساعت ۷ بعد از ظهر ...
از دوستانش خداحافظی میکند هنوز از دوستانش فاصله نگرفته ... یک موتور سوار دو ترک به او نزدیک میشود  ..
- اقا ببخشید ! این ادرس را میدانید کجاست !
- کدوم ؟!!
ناگهان چاقویی را در پهلویش احساس میکند !
- آروم گردنبندت را باز کن و جیبهایت را هم خالی کن !!
با یه حرکت چاقویش را به زمین می افتد ... با هم گلاویز میشوند ... دوستانش به کمکش می ایند و یک نفر از سارقین با گردنبند فرار میکند و دیگری توسط پسر عموم و دوستانش دستگیر میشوند ! پلیس ۱۱۰ می آید ...
- جناب سروان این اقا گردنبند مرا سرقت کردند و دوستش هم فرار کرده ...
- نه جناب سروان ! گردنبند کدومه ! ایشون به من فحش داد منم باهاشون درگیر شدم !! سه نفری منو زدند اینم جای کبودیش !!!
به کلانتری میروند ...
مشکلات پس از ساعات اداری در کلانتری !!!
ارام به پسر عموم میگه : اگه قبول کنی دعوا کردیم گردنبندت را بهت پس میدم وگرنه برو دنبال شکایت و بقیه کارها ... !!!
ساعتی بعد گردنبند در همان محل درگیری روی زمین پیدا میشود !!!

پ.ن : مانتوی کوتاه باعث اخلال در امنیت میشود !!

برداشت سوم :

میدان هرندی ( دروازه غار ) یکی از شلوغترین مناطق جنوب شهر است که بورس فروشنده های لوازم یدکی ماشینهای سنگین است ... ساعت ۷ بعد از ظهر ...
موتور را در پیاده رو خاموش میکند ... وارد مغازه میشود و سئوالی میکند و به بیرون بر میگردد !!! موتور نیست !!! شما بجای پسر عموی من بودید چه احساسی به شما دست میداد !!!

پ.ن : وسایل نقلیه ایه که حاوی افراد بد حجاب باشد توقیف میشود !!!!!!!

فاینال پ.ن : طفلی پسر عموهای من !!! کی نوبت من میشه !! خدا منو بخیر بگذرونه !

نظرات 5 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 01:09 ب.ظ http://marmary.blogsky.com

مانتو کوتاه ممنوع.
زیبایی ممنوع.
نفس ممنوع.
همه خفه.
فحشا با نرخ تعاونی آزاد.
دزدی آزاد.(به شرطی که یه چیزیم به ما بماسه)
و....

زینب نظری یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ب.ظ http://nazari60.persianblog.com

سلام آقا نیمای گل.
خوبی؟
مرسی اقا نیما. یکی واسه این پستای خوشگلت و دیگه واسه اینکه داری سعی می کنی منو هستی آشتی کنیم.
ولی انگار هستی گندشو تو خردادی بودن در آورده. خیلی بده.
و دیگه اینکه بیچاره این پسر عموهات چرا انقدر بلا سرشون اومده. ؟؟؟؟؟
مواظب خودت باش. از همنشینی با پسر عموهاتم پرهیز کن.
خوش باشی. بابای

صفرما : قابلی نداره
اولا : یادت باشه با خردادی ها درست صحبت کن ها !!! ( بار اخرت باشه )
ثانیا : اینجا وبلاگه ُ دعوا داری برو دعوا خونه !!
ثالثا : این از سه تاشون ! سه تا دیگمون قسر (قصر٬غثر و...) در رفتیم !!
رابعا : بابای

نرگس یکشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 07:00 ب.ظ

من یه پیشنهاد دارم...بیان پسر عموی شما رو قرنطینه کنند امنیت برقرار میشه با خیال راحت میرن سراغ بد حجابها و مانتو کوتاه پوشان :))

پس چی خیال کردی...مملکت ما داره انرژی هسته ای تولید میکنه...داره دیگه میترکونه چه معنی داره مملکتی که انرژی هسته ای داره خانوماش مانتوی کوتاه بپوشن؟؟ ببین با این پستها سعی نکن به نظام ضربه بزنی اقاااااااااا...دیگه بعد این همه سال من که میشناسمت ای وطن فروش ؛)

این پست از دید اینجانب فوق العاده بود...بخصوص پ.ن های پارازیت وار حالگیرش...

مریم دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 09:05 ق.ظ http://marmary.blogsky.com

این است دلیل زندگی باور کردن و باور شدن...

حمید داداشی سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 08:44 ق.ظ http://www.phoenixpg.com

به نظرم مشکل خودتونه ... شما چون به جا همه فامیل پسر عمو داری براتون این مشکلات زیاد پیش میاد ...
در کم کردن پسر عمو ها کوشا باشید ...


www.h-dadashi.mycloob.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد