چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« همه چی » نامه

آیا « همه چی » را میدانی
« همه چی » از خودم !!

آیا ! « همه چی » را میدانم
« همه چی » را از خودت !!

این وسط « همه چی » از خودش
را به خدا خواهیم سپرد

به همه گفتم که وبلاگ من در واقع یه جور « روزنوشته »  ! یه چیزی که تو مایه های دفترچه خاطرات ٬ احساس ها لحظه ای ٬ ‌خاطراتی که سازنده لحظه های تاثیر گذار زندگی من بودند ! هیچ وقت هم نشده که از نوشتن مطلبی ناراحت شده باشم و بخوام ویرایشش کنم ( به غیر از یک مورد که شاکی امنیتی داشت ٬ که اون هم فقط تصاویرش را حذف کردم) ... حالا نمیدونم اگه یک نفر بره از اول وبلاگم شروع به خوندن کنه چه تصوری نسبت بهم پیدا میکنه ... چه برداشتی از نوشته هام میکنه . بارها بارها شده که افراد مختلفی نسبت به یک نوشته واکنش نشون دادند و یا اینکه نوشته های من براشون سئوال انگیز بوده ٬ در حالیکه اون نوشته یه حس ٬ یه درد ٬ یه حرف و ... بوده و اصلا با تصورات بقیه متفاوت بوده ... بارها و بارها هم شده که مخاطب نوشته ام کاملا مشخص بوده و بازهم همان تصورات اشتباه ... با جمع بندی همه این حرفها ... گذشته ای دارم که ازون پشیمون نیستم ٬ شاید ناراحت باشم که چرا از فرصتها بهتر استفاده نکردم ولی هیچگاه عنوان شدنش ترسی نداشتم ...

پ.ن : دو هفته دیگه ! ( دو هفته تا « پایان » نیست ! دو هفته تا « شروع » است )


تو سایت کلوب یه نظر سنجی گذاشتم واسه اینکه ببینم خصوصیات اخلاقیم از دید دوستام چطوریه ! با اینکه فقط حدود ۱۵ نفر از دوستام لطف کردن و جواب دادن ولی نتایج جالبی داشته ... بعنوان مثال دروغگویی جزو خصوصیات منفی نبوده و یا اینکه بی جنبه بودن بزرگترین مورد بد اخلاقیم است و اینکه نمره اخلاق من از دید اونها بالای ۱۶است و ... امیدوارم بتونم با کم کردن خصوصیات بدی که دارم نمره بیست را بگیرم ( یکی هم سنگ تموم گذاشته نمره ۱ بهم داده  ... دستش درد نکنه )
دوستانی که هنوز نظرشون را اعلام نکردند لطف کنن و نظرشون را اعلام کنن ... اینم لینکم ....

پ.ن۱ : میخواستم در مورد مذاکره ایران و امریکا یه چیزایی بنویسم دیدم اصلا مذاکره نبوده که ! جلسه تذکر وظایف اشغالگران در عراق بوده ! حالا وقتی درها را بستند در مورد چی صحبت کردند ... اصلا به ما چه ؟!
پ.ن۲ : ما هم در حال نقل انتقالیم ... شرکت محترم در حال انتقال به کیلومتر ۲۰جاده قدیم کرج است و در این وسط این مائیم که مسیر ۱۵ دقیقه ای منزل تا محل کار را باید اکنون یکساعت و ۳۰ دقیقه در راه باشم ... که در روز میشود ۳ ساعت در ماه میشود ۷۵ ساعت ، در سال میشود ۹۰۰ ساعت و به عبارتی در هر سال ، من یک ماه را در راه خواهم بود ... کسی پیشنهادی نداره !!!
پ.ن۳ : دوستی میگفت : همچنان که هستند هیچ ! به دانشگاه ها هم دستورالعمل زدند !!!

نظرات 7 + ارسال نظر
زینب نظری پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ق.ظ

نمی خواستم نظر بدم.ولی گفتم نظر بدم نگی بی جنبه است.
ممکنه یه سریا از حرفات، یه سری از نوشته هات و یه سری هم از نقاشیهات ناراحت بشن. بهتره یه ذره کمتر به خودمون جرات بدیم که با اینگونه صحبت و حرف و نوشته نشون بدیم. ممکنه دلیل بر رک گویی و حالا هر خصوصیت دیگه ای از خودمون باشه ولی خیلی وقتا همه طاقت شنیدن و دیدن بعضی چیزا رو ندارن. موفق باشی. بابای

مگه من نقاشی هم میکشم ؟!!!!!! ؛)))

نرگس پنج‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:51 ب.ظ

این چه جور نظر خواهی بود؟؟؟ ما که نشد روی هیچی کلیک کنیم...گفته باشم...خواستم بهت لطف کنم نظرم رو در رابطه با شخصیت شخیص ات بگم..نشد :دی

نرگس جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:27 ق.ظ

من به جون خودم اینجا کامنت گذاشتم پس کووووووووو؟؟؟‌ اااااااااا....
اقا من نتونستم برم نظرات گهربارم توی سایت کلوب بذارم چون هیچکدوم از گزینه هاش فعال نبود..اینو گفتم که بدونی میخواستم بهت لطف کنم اما نشد :دی
ولی اگه بخوای من میتونم به تحلیل لایه های شخصیتی ات بپردازم!!‌ ‌بپردازم؟؟؟؟ ؛)

۱- یادت رفته که نظرهای شما عزیزات بعد از تایید درج میشه
۲- یه روزی یه بنده خدایی میره مشهد ٬ خودش را میبنده به پنجره فولاد ٬ میگه : یا امام رضا میشه بعد این همه مدت که عمر کردم یه بار هم که شده تو قرعه کشی بانک بانک برنده بشم ! شب خواب میبینه که یه ندایی میگه بالام جان اول باید برو تو بانک حساب باز کن ... اصلا منظورم این نبود که باید واسه نظر دادن تو سایت کلوب عضو باشی ؛)))
۳- کاملا مشتاقم !!!!! (البته اگه جواب سئوالاتم را بدی ممنونترم ) !

نرگس جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:15 ب.ظ

آخه من خیال کردم وقتی کامنت گذاشتم زینب خانوم کامنتش نبود بعد خیال کردم کامنت من نیومده :دی
عمرا نمیرم تو بانک حساب باز کنم حالا که اینجور شد... این سوسول بازیا چیه بابا :دی (الان همه میان منو اینجا می کشن ّ ( به ضم ک)...)
باشه الان میام اینجا جواب همه اش رو بهت میدم... این لایه های شخصیتی ات تحلیل بره :))

مرسی عزیز از زحمتت ... نظر تو را میذارم آخر نظر سنجی تایید میکنم ( زیادی تشویش اذهان میشه ) :دی ...
در ضمن من لووووووووووووووسم یا تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!

نرگس جمعه 11 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:26 ب.ظ

خب :
سوال یک: از اونجا که من کلی سخت گیرم... و از اونجا که من کلا خیلی لطف کنم یه نمره بدم طرف مشروط نشه...و از اونجا که تو تازگیا تو اخلاقت یه کم پیشرفت کردی بهت نمره ۱۶-۱۷ میدم...چونه نزن..برو خیرشون ببینی
سوال دو: بامعرفت که عمرا... یه ادم بی معرفتی هستی که حد نداره :دی ... واسه ما هم که نرفتی عین ریزعلی فداکاری کنی اصلا... اوممممممممممم.... همچین بگی نگی پایبند به ارزشهای اخلاقی هستی وخوش برخورد... :)
سوال سه: وای وای..چه خصوصیات زشتی :)).. لوووووووووس...این یکی رو شاخشه :))... بی جنبه هم هستی...خودت گفتی همیشه :دی...اما دروغگو و بی مسوولیت و بی حیا اصلا نیستی.... فضول هم کمی تا قسمتی شاید باشی بعضی وقتا
سوال چهار: اووووووووووووووووه. .. فراوون... هی من میرنجم ازت :دی ...شوخی کردم... نه خیلی کم رنجیدم ازت
سوال پنج: شصت هفتاد درصد می تونم بهت اعتماد کنم اما بیشتر نه..اصرار نکن
سوال شش: با کمال میل بدون رسید قرض می دهم بهت... (اما بعدش سودش هم ازت میگیرما :دی)
سوال هفت: برام مهم نیست زیاد...هرکی هرجور راحته
سوال هشت: اگه از دستم نا راحت باشی که نباید باشی هیچوقت اصولا :دی... صبر میکنم خودت اعلام کنی بعد مساله رو بررسی می کنم
سوال نه: صداقت-بلی (یه چیزی دیگه از صداقت برام مهم تره اونم پذیرفتن ادما همونجوری که هستن :)‌...)
سوال ده: اگه شرایطش باشه مثلا مثلا مثلا...چه میدونم یهو با خانواده ام تو خیابون ببینم ات...یا بخوام جایی برم که تو هم باشی...یا هرچی اره...هیچ اشکالی ندارد... ۱۰۰ درصد معرفتی ات میکنم.... البته خیال نکنی چون خیلی ادم مهمی هستی ها..چون مهم نیستی این کار رو میکنم :دی

شوخیاش شوخی بودا..به دل نگیری ها.. گفتم یه کامنت جدا بذارم خواستی تاییدش نکنی... برای جلوگیری از تشویش اذهان عمومی :دی

مهدیه شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ب.ظ

اومدم بگم:
نیما از دست چغندر یعنی بلاگت شاکی‌ام..
الکی بهم ریختم نمی‌دونم چرا..
از شروع و از پایان از اینکه نی دونم کی و کجا شروع می‌شه و کی وکجا تموم می‌شه..
فقط یاد این افتادم:
تمام که می‌شدم تو سرآغاز من بودی
حالا من تمام شده‌ام چرا شروع نمی‌کنی...

من که خیلی وقته شروع کردم !!!!! ؛) ...

کریشنا شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:14 ب.ظ

چرا دیگه نمی نویسی....
منتطریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد