چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« count down » نامه

وقتی که حرف از رفتن و سفر زدی ، بغض کردی و دستانم در دستانت فشردی !
قول نمیدهم که با تو همسفر شوم ولی قول میدهم که همیشه با تو باشم !!!!!
...
امشب سراغت را نگرفتم ببینم تو سراغی ازم میگیری یا نه ؟!!
گفتم هرشب برات فال حافظ میگیرم !پس چشمات راببند و نیت کن ...
ای حافظ شیرازی تو اگاه به هر رازی ...

هرچند پیر و خسته دل  و ناتوان شدم ...هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکرخدا که هرچه طلب کردم از خدا ...برمنتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بردولت بخور که من ...درسایه تو بلبل باغ جهان شدم
...
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من بعفو گناهت ضمان شدم

پ.ن : فقط 3روز به شروع مونده !
پس نوشت : خیلی نامرده الان بهم زنگ زد !


تا حالا زندگی کارمندی را اینطور تجربه نکرده بودم ! که مجبور باشی صبح زود از خواب بیدار بشی بعد از پیمایش کلی مسیرتوسط وسایل معلوم الحال اتوبوس ، تاکسی و مترو و تخریج (خرج کردن)1000تومن ناقابل به سر کار تشریفمان را ببریم و پاسی از شب گذشته در هیاهو سکوت شب (!!!)و همراهی حیوانات بیابانهای باصفای جاده قدیم کرج ٬ کشته و مرده به منزل رجعت کنم ! امیدوارم فقط تجربه باشه ...

پ.ن1: اونقدر خسته ام که حس نوشتن ندارم ...شانس اوردین!
پ.ن2:نمیدونم منو بکجا خواهی برد ...ولی منتظر جمعه ام ...
پ.ن3: دوماه she زمان خواست که به he جواب دهد ...
خدایا مثه همیشه کمکم کن و تنهام نذار !

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدیه سه‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:54 ب.ظ http://paradisegirl.blogfa.com

سلام
هنوز هیشکی برات نظر نداده
دیگه هیشگی دوستت نداره... D:
حالا یکی به من بگه اینجا چه خبره؟؟؟؟
در ضمن امیدوارم کارت برات یه تجربه باشه و وقت داشته باشی زندگی کنی...

هیشکی منو دوسم نداره ... هیشکی ....
خبری نیست ٬ جز دوری دوستان ... به خانواده سلام برسانید ...
من همیشه طوری کار میکنم که بتونم زندگی کنم !!! تو یکی از پستهای قدیم درموردش گفته بودم ...

نرگس سه‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ب.ظ

تو چرا اینقدر مشکوک شدی؟؟؟؟ جمعه چه خبره؟؟‌به ظهورنزدیک میشیم نکنه :دی
بعد هم خب به اون شرکت بی خاصیت بگید یه سرویس براتون بذاره می میره؟؟؟؟!!! نشد هم بگید بهتون خوابگاه بدن همونجا شب بمونید :دی...
به او (مرد)‌بگو بعد دو ماه اگه هنوز سر حرفش بود بره سر وقت او (زن) :دی
خوبی؟؟؟

هنوز نفهمیدی من کیم ؟ سه‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ب.ظ

تازه این اول زندگی کارمندیه . هنوز خط و نشونهای خانم خونه موقع بیرون رفتن از خونه و سیریش شدن بچه برا دوزار پول تو جیبی و لیست خرید خانم برای موقع برگشتن به خونه و از همه مهمتر جیب خالی و ... مونده .
اووووووووووووووووووووه تازه اول راهی . خودتو آماده کن ))))))-:

من عاشق اون خط و نشون هام :پی !!!
اماده آماده ام !!!

سامان چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ

رفتی کرج ...دور شدی؟
حالا خوبه ممسنی یا دامغان نرفتی ؟ اگه بری تبریز یا بوشهر یا بندر عباس چی؟
ای وایه بیداد....
نگران نباش فردا همه چی عوض میشه ...
عیدت هم مبارک!

البته دست کمی از ممسنی نداره .. وقتی برای خرید یه پفک باید ۵۰۰تومن کرایه ماشین بدی ... متوجه میشی ممسنی بهتره !!

مهدیه پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:03 ق.ظ http://paradisegirl.blogfa.com

نیما تو پفک نخوری می‌میری احیانا؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد