چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« صرفجویی » نامه

به دیدارم بیا هرشب ...
در آن تاریکی ...
که فریادم ...
ز دلتنگی است ...
به دیدارم بیا هر روز ...
در آن هنگام ...
که دلتنگیم ...
ز فریاد است ...
به دیدارم بیا هر دم ...
در ان هنگام ...
که دستانم ...
میشود دلتنگ دستانت ...
که چشمانم ...
میشود دلتگ چشمانت ...

پ.ن : بدیدارم بیا هر دم ...


آقا راستی طبق اخرین امار منتظر شده  ٬ در ۲۱ روز اولیه سهمیه بندی بنزین روزانه ۱۸.۰۰۰.۰۰۰ لیتر بنزین صرفه جویی شده به عبارتی ۳۷۸.۰۰۰.۰۰۰ لیتر . اگر به گفته خودشون لیتری ۴۰۰ تومن سوبسید بهش داده باشند میشه یه چیزایی حدود ۱۵۱.۲۰۰.۰۰۰.۰۰۰تومان صرفه جویی ... خوب حالا با این همه مبلغ صرفه جو شده قرار شده چیکار کنند !

پ.ن۱ : اقا این حرفهای من سیاسی که نیست !؟
پ.ن۲ : راستی این دفعه اومدن ... هستند ... قراره حال هم بگیرند ...
پ.ن۳ : دستم را بگیر ... در کنارم باش ... همین ...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
مرجان چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:45 ق.ظ

سلام
اما باید بگی طبق آمار منتشر شده !!!!

حالا منتظر شده یا منتشر شده ... یه غلط ۱۹ !

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:31 ق.ظ

باهمه بی سرو سامانیم ............باز بدنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگیم هیچ نیست .....در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی ...........عاشق آن لحظه طوفانیم
دلخوش گرمای کسی نیستم ......آمده ام تا تو بسوزانیم
آمده ام با عطش سالها ............تا تو کمی عشق بنوشانیم
ماهی برگشته ز دریا شدم ....... تا که بگیری و بمیرانیم
خوب ترین حادثه می دانمت..... خوب ترین حادثه میدانیم
حرف بزن ابر مرا باز کن ....... دیر زمانی است که بارانیم
حرف بزن حرف بزن سالهاست ............................تشنه یک صحبت طولانیم

اقا و یا خانوم ..این دفعه چون شعرت قشنگ بود تایید کردم ...خواهشمندم نامتان را ذکر کنید ..

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:08 ب.ظ

شرمنده ولی از اونجایی که می دونم خوش اخلاقی و از دستم ناراحت نمیشی اگه میشه بیت آخر این شعر و اجازه ثبت بفرمائید چون این بیت و جدا انداخته بودم

ها به کجا می کشیم خوب من...... ها نکشانی به پشیمانیم!

من کل کامنت شما تایید میکنم ... ابجی خانوم ...

[ بدون نام ] دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ق.ظ

روباه گفت: چیزی که پاک فراموش شده ایجاد علاقه کردن است .
اگر مرا اهلی کنی تو برای من بین تمام موجودات یگانه می شوی و من برای تو بی همتا .
آنوقت بود که شازده کوچولو گفت : کم کم دارم می فهمم . گلی هست که به گمانم او مرا اهلی کرده است .



این همه تمنا برای اهلی شدن ماست؟؟ . اما ما صبح و شب داریم می دویم و تقلا می کنیم و شکایت ، که چرا مانده ایم بی دوست
اما این دوست کجاست که چنین لیاقتی را داشته باشد تا هرگوشه از ذهن و نگاه ما یاد لذت همنشینی با او را یاد آوری کند .



برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد