چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« قله » نامه

Monday night I feel so low
Count the hours they go so slow
I know the sound of your voice
Can save my soul
City lights, streets of gold
Look out my window to the world below
Moves so fast and it feels so cold
And I'm all alone
Don't let me die
I'm losing my mind
Baby just give me a sign
And now that you're gone
I just wanna be with you
And I can't go on
I wanna be with you
Wanna be with you
I can't sleep and I'm up all night
Through these tears I try to smile
I lnow the touch of your hand
Can save my life
Don't let me down
Come to me now
I got to be with you somehow
And now that you're gone
Who am I without you now
I can't go on
I just wanna be with you
( "Be With You")

Footnote : If you want ...take my hand & Stay with me


چند پست قبل در مورد صعودم به قله توچال نوشته بودم چندتا نکته مهم را باید واسه خودم یاد اوری کنم :
1- من همیشه فکر میکردم که نمیتونم بیشتر از 3،4 ساعت کوهنوردی کنم حتی تو شیرپلا تصمیم داشتم برگردم ولی وقتی تصمیمم را گرفام به خودم ثابت کردم که میتونم ... پس اگه تا حالا نتونستم از الان به بعد چون میخوام میتونم ...
2- به قسمتی از مسیر که میرسی قله روبروت دیده میشه ولی هرچی میری انگار قله داره ازت دور میشه ... میدونم از من دور نشده پس من به سمتش میرم شاید اون نتونه بیاد به طرفم من میرم به طرفش ...
3- وقتی به سمت قله میری 6بار باید از کوههای بین آن بالا بری ولی قله را باز بالای تپه دیگر میبینی ... هدفم مشخصه میدونم مشکلات زیادی هم سر راهم هست ولی من میتونم (اگه خواستی با کمکت) همه را کنار بزنیم ...
4- وقتی به سمت قله میری چون هدف نزدیک به نظر می رسه فکر میکنیم هرچه سریعتر بریم زودتر میرسیم در صورتیکه نباید عجله کرد ... قبول دارم عجله کردم بیا فرصت بیشتری بدیم تا به هدفمون برسیم ...
5- مسیرها و پاکوبهای مختلفی به سمت قله دیده میشه حتی بعضی ها به نظر می رسه نزدیکتر هم باشه ولی وقتی از میسر اصلی رفتم نیم ساعت زودتر از بقیه رسیدم ... مسیرم مشخصه ، هدفم هم مشخصه بعضی وقتها از راه میام بعضی وقتها از بیراهه ...
۶- وقتی به قله میرسی متوجه میشی چه خصوصیاتی داری که به ضررته و چه خصوصیاتی داشتی و نمیدونستی ... متوجه شدم دیگه ! چیه ؟؟! دنبال چی میگردین ؟؟!!

پ.ن1 : ت.ع.ط.ی.ل.ا.ت تموم شد ! تصمیم جدید گرفتم بازم کمکم میکنی ؟!
پ.ن2 : وقتی کنارم بودی دستات خیلی گرم شده بودها... راستی باز دلم هوا تو کرده !!!
پ.ن۳ : ( حذف شد )
پ.ن۴ : امشب با عزیزی دل انگیزی ۲ساعت حرف زدم ... ممنون که به حرفام گوش کردی و راهنمائیم کردی ...
پ.ن۵ : من خوب خوبم !! تو چطوری ؟! برام دعا کنید ...

نظرات 3 + ارسال نظر
زلال یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:27 ق.ظ

خوشحالم نیمای عزیزم
فقط همیشه یادمون باشه همه رو رها دوست داشته باشیم

ممنون ... چشم ... به نظرت کمکم میکنه ؟!

زلال یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:52 ق.ظ

اگه بدونه که کمکش وابسته ات نمی کنه آره ولی آیا واقعا نمی کنه؟
نترس....کمک می رسه.....

میترسه من وابسه بشم یا خودش ؟! ...
...
...

بهزاد جلایی دوشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:17 ق.ظ http://www.behzad-djalaei.blogfa.com/

سرخورده از عشق،سر در گریبان - شرمنده از عشق شام غریبان

مبهوت و ماتم ،از سرگذشتم - همچون قناری در زیر باران

انگار نه انگار ،از عاشقا ییم تنسوزه خورشید ،اما زمستان

ساقی به من گفت،بی عشق هرگز - اما گذشتم،من سهل و آسان

آتش زد آن شمع ،گلزار قلبم سهل است و گویی مرگ بهاران

مرگ پرستو ،در اوج پرواز آغاز هق هق،با چشم خندان

دلتنگه دستم ،قلبم شکسته آه من چه کردم،با دست لرزان

احوال من را،از من نپرسید شاید ندیدید ،اشک یتیمان

دل زد به دریا ،صبرم به صحرا راضی به رضای ایزد منان

*بهزاد ، مهر ۸۴

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد