چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« خر » نامه

آمدم تا در کنارت باشم
آمدم تا در کنارم باشی

آمدم تا دوستت داشته باشم
آمدم تا دوستم داشته باشی

اما ؛
      نگفتی :
              « دلتنگم » !
      نگفتی :
              « عزیزم » !
تا ؛
      « دلبسته » نشم !

....

نگفتی و دلبسته شدم ...

پ.ن : من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم !
یه چیز با ربط : گفتی : « بالاخره خسته میشی ! » ولی انگار تو زودتر خسته شدی !


مردم سوار « خر مراد » میشن و تو زندگیشون میتازن ولی به من میگن سوار « خر شیطون » شدم و بزور میخوان منو بیارن پایین !
اقا جان ٬ خانوم جان !  خر ٬ خره ! چه خر آقا مراد چه خر شیطون ! 
هر خری هم خطرات خاص خودشون را داره ... همشون زمین خوردن داره ! تازه وقتی سواره خر آقا مراد باشی اصلا انتظار زمین خوردن نداری ولی خدایی نکرده بخوری زمین دیگه تا مدتها سوار هیچ خر دیگه ای ( حتی خر شیطون ) هم نمیشی ! حتی « دُم » داشتن خرت را دوران کُره گی حاشا میکنی ! ولی خر شیطون فرق داره ! همش منتظر این هستی که بزنتت زمین ... اصلا یه جورایی با چموشیش حال میکنی ! وقتی جفتک میزنه لذت میبری ! وقتی میزنتت زمین دوست داری دوباره سوارش بشی ! ( جدی نشستین داری اینها را میخونین! خل شدم نه؟!! )

هیشکی نیست بهش بگه خودت سوار چه خری شدی ! خر من ٬ خر شیطونه ٬ قبول ! خر تو خر کیه ! اصلا خر تو اسم داره !؟!

پ.ن : اصلا نه خر من نه خر تو ! بیا جفتمون پیاده شیم باهم بریم !
یه چیز با ربط : مراقبش باش !

نظرات 11 + ارسال نظر
نینا چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ق.ظ http://sibeeshgh.blogsky.com

بابا تو شقد حال داری هی شوار خر شو هی بیا پایین کی حالشو داره.

شون شوارم نمیخوام بیام پایین !!

هستی چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ب.ظ http://hasti.ir

اوه اوه اوه
یه خردادی سوار خر بشه
عمرا دیگه کسی بتونه پیادش کنه
بی خیال شید این عمرا از خره پیاده شه
بر فرضم که پیاده بشه حالا حالا ها پیاده نمی شه ...

به این میگن خردادی اصیل ...

محمد چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:53 ب.ظ http://ajorpare.wordpress.com

حاجی عجب خر تو خری شد!
من که دوچرخه را به خر ترجیح می‌دم، آخه مثل خر جفتک نمی‌زنه و از پیاده روی هم بهتره!

مهدیه چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:00 ب.ظ http://paradisegirl.blogfa.com

سلام...
من به همه تون بگم طبق نتایج به دست اومده نیما هیچ حال خوبی نداره...
حالا نمی‌دونم چون سوار خر شده اینطوری شده یا اینطوری برا همین سوار خر شده!!!
در ضمن به خر مردم گیر نده!
(راستی جوشی نه اینکه تو نوشتی)

چه فرقی داره !؟!!
درضمن اگه خر مردمه ! عزیز خودمه !

برنامه نویسی از نوع دیگر چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:01 ب.ظ http://0therprogrammer.blogfa.com

حالا این خره چجور خریه اصلا این خره چرا و چگونه اینگونه عزیز شده رو خدا میدونه ولی خدائیش من خر سوار شدن خردادی جماعتو دیدم اونم چه خری مگه میشد پیادش کرد شیطون خودشم اومد ولی گفت پایین بیا نیستم که نیستم هنوزم سوارشه بیچاره خره
خوش باشی

معلومه بد داغی ازشون داری ها ...

نرگس چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:41 ب.ظ

حالا مگه کلا خر سواری چشه؟؟؟ ببین همین خر شیطون رو بچسب که بهتر از این گیر تو نمیاد.... اگه خیال کردی مدل بالاتر بیاد برات عمرا...گفته باشم..از قدیم گفتن یه چیزایی...خلایق و لیاقت و این حرفا :دی...

مشکل اینجاست که اونم واسه من نیست !! یه نیگا بهش بنداز یه جورایی اشنا نمیزنه ؟!!

میترا چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ب.ظ

ااااااا چه خر تو خریه اینجا :ی .. ایشالله خدا شفات میده .. بیا دخیل ببند شاید یه فرجی شدها ..

تو برام ببند !!

کیوان امامی پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ق.ظ

نیما جان حالا اگر از خر شیطون پیاده نمیشی حداقل

یه دستی به سرو روی این زبون بسته بکش ببین

به چه روزی افتاده!!!

( بدون شرح )

اون باید بینه ما را به چه روزی انداخته ...
(بدون حرف)

ثمر سعیدی سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ق.ظ http://www.Gelayeha.com

این خرنامه ات جالب بود! سبز باشی!!! ;)

به به ببین کی اومده !

هاچیپو سه‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:53 ب.ظ http://samere22.blogfa,com

این طبیعی نیست

می پذیرم که نباشی

می پذیرم که در سکوت

به همه جای جهان زل بزنم

جز به قهوه تلخ ته فنجانت

چشمانت

می پذیرم دستم در دستانت

می پذیرم که دستم در دسترس تو نباشد

می پذیرم دستت در دست کسی

می پذیرم سکوت زل زده جهان را

وقتی من در سکوت به هیاهوی جهان زل زده ام

اما به من نگو طبیعی است

که چشمانت

دستانت

در حوالی بوسه های من نباشند

به من نگو همه اینها طبیعی است

من هزار و چند سال است که به تو ایمان آورده ام

بگو خدا هم گاهی شوخی می کند

فرشته گذشته ها جمعه 16 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ب.ظ

سلام . بعداز سه سال دوباره سلام . من برگشتم . می تونی بگی پروانه من برگشت . اما پروانه سالهای دور ! خیلی دور! دنبال تم برای گوشیم می گشتم . نمی دونم چطور از اینجا سردرآوردم . شاید قراره دوباره بنویسم .از سالهایی که گذشت! کمکم می کنی ؟ مثل دفعه پیش ؟ این بار خیلی حرف دارم ، خیلی ! راستی : دلم برات تنگ شده بود!!!!!!!

منتظرم که بخونم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد