چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« گذشته » نامه

 برای تو نوشتم...
با التماس نگاهم...
که از حسرت، بر سایهء خشکیدهء بید پیر، بی‌حرکت مانده بود...

برای تو نوشتم...
با التماس دستانم...
که با خواهشی جاودانه، در آرزوی گرفتن دستانت، ناامید مانده بود...

برای تو نوشتم...
با التماس احساسم...
که التهابی سوزنده، بر تار و پود هستی‌ام ریخته بود...

برای تو بسیار نوشتم...
تا مرا به خود خوانی...

فکر میکردم که راز خواندن تو...
تنها شاخه گُل ِ سرخ ِ کوچکیست...
و تبسمی...
و کلامی...

کاش می‌دانستم که راز خواندن تو چیست ؟!
که او میداند و من نمیدانم !


دیروز مادر گرام شلغمی مهیا نمودند اینجانب را تشویق به خوردن ان نمودندی ! هی از من انکار و از او اصرار ! گفتم مادر گرام من تب دارم ٬ سرما نخورده ام ! او هم مرتب میگفت شلغم دوای هر دردی است و بخارش ویروس کشی است اعظم !
لذا برا آن شدیم که سر در استان قابلمه ای پر از شلغم فرو ببریم و بخاری باستشمامیم و در این بین هم تلویزیون بشنویم ! ( تلویزیون بیشتر برای من شبیه رادیوست بیشتر گوش میکنم تا ببینم ! مگر فیلمی از سینما ۴ یا سینما ماورا ) در همین اثنا شنیدیم که یه نفر داره به یه اقای گلی بد و بیراه میگه !
اندکی به فکر فرو رفتیم نکنه تلویزیون ما به شبکه هایی فرنگ متصلیده شده است دیدم خیر ! شبکه اول سیما میباشد و جناب دکتر هم با قیافه ای متفکرانه و لبخندی بر لب به سئوالات گوش فرا میدهد ! اندکی به جو نگریستیم در نگاه اول یه عده برادر و خواهر از نوع کاملا دینی در یک جمع کاملا مختلط با هم بودندی بدون هیچ دیوار حائلی ( نمیدونم چرا اسلام در خطر نشد !! ) ٬ عده ای برادر با محاسنی نامرتب پلاکاردهایی در دست داشتند که روش نوشته بود « دمت گرم ٬ خیلی گلی » ! من مونده بودم این همه برادر تو دانشگاه علم و صنعت چیکار میکردند ! آنهم برادرانی که تبحر خاصی در سوت زدن و کف زدن داشتند همراه با تکبیرهایی پراکنده ( نمیدونم چرا این دفعه هیچ کس یاد زمان طاغوت نیافتاد ) همی به سخنان گوش فرا دادیم و دیدم همه با شماشیری ( جمع شمشیر ) از رو بسته شده روبروی او استاده اند و او فقط با لبخند حالشان را در قوطی می فرمودند !
من متعجب بودم پلاکاردهایی که همراه حاضرین بود اصلا با سئوالات همخوانی نداشت ! نفهمیدیم اینا مثلا مخالفین بود یا موافقین ! سئوالات همه مخالفانه بود (!!! خدایی کلمه را حال کردین )  و پلاکاردها قربونت برم !

(لینک خبر ٬ ایسنا - لینک خبر پایگاه نوروز - لینک خبر قصر نیوز -  لینک خبر روز  - لینک خبر سپهرنیوز - لینک خبر ایرنا )

خلاصه به یاد اولین گردهمایی رئیس جمهور ایران با دانشجویان در سال ۷۷ افتادم ! عجب روز خاطره انگیزی بود ! دوم خرداد ۷۷ ! هر جا هستی خدا پشت و پناهت ! سید ٬ دلمون برات تنگ شده !

بعد از این برنامه زیبای تلویزیونی دیدم که بعله اب از بینی مبارک راه افتاده و با برطرف شدن تب سرما خوردگی به سراغمان آمده است ...

بدون شرح : مجوزی هم به جشن شب چله چلچراغ به خاطر حضور سید محمد خاتمی و نزدیکی انتخابات داده نشده است ! ( گفتم بدون شرحه ! هرگونه برداشت شدیدا و قویا تکذیب میشود )

نتیجه مهم  : تب با سرما خوردگی تفاوت دارد ... همانطور که شلغم با چغندر فرق دارد ...

پ.ن : کسی لیست داروهای سرماخوردگی را نمیدونه بهم بگه که دیگه دکتر نرم !


پس نوشت : ۵ فقره (!!) پنی سیلین هر ۱۲ساعت ! امپول رمانسم ۲فقره هر ۲۴ساعت ! امپول دکزامینسون هم ۲فروند هر ۱۲ ساعت ! اکسپکتورانت و اموکسی سیلین و ادولت کلد هم میزان لازم !!!
نظرات 3 + ارسال نظر
سورنا دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:00 ب.ظ http://pixi.blogsky.com

منم اون برنامه کذایی رو دیدم و حتما یه مطلب دربارش تو وبلاگم خواهم نوشت. و مورد سید عزیز چه بگویم جز غم دوری
مرسی

خواهیم خواند ...
خودت مرسی ...

عادله سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:49 ب.ظ http://khabidarhayahoo.persianblog.ir/

پسرم قرص سرماخوردگی کودکان به اضافه انتی هیستامین و آسپرین کودک همراه با مقادیر معتنابهی شغلم بخور خوب میشی ! :))

عادله سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ب.ظ http://khabidarhayahoo.persianblog.ir/

فقط شلغم بخور !!! : دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد