چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« ...» نامه ۶

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ...
...
ببار باران ... ببار ...
...
کس نمیداند باران چیست ؟!
...
هنوزم عطر تو تو اتاقم پیچیده !
...
بهار را باور کن ...
...
در انتهای جاده خیس تو را میبینم ...
...
سکوتم از رضایت نیست ...
...
قصه من و بارون هم برات « تکراری » شده ..
...
راستی نمیدونی چرا عطر این باران فرق کرده !؟!

پ.ن : ممنون که برای بارش دعا کردی ... حقا که فرشته بارانی !

یه چیز بی ربط : همیشه نتیجه دوست داشتن دیوانگیست !

یه چیز برای خودم : دلم بوسه میخواد ... یه بوسه از ...