چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« ... » نامه

 

گفتم : اسمع ! افهم ! ...
گفت : خاک سرد است !
گفتم : نه به سردی دستان تو که نوازش هایش فراموشم نشده است.
گفت : خاک سرد است !
گفتم : نه به سردی چشمان تو که نگاه مهربانش فراموشم نشده است.
گفت : خاک سرد است !
گفتم : نه به سردی آغوشت که سالهاست منتظرش هستم .
گفت : خاک سرده ! فراموشم خواهی کرد !
گفتم : من چشمها ٬ دست ها و آغوشت را سالهاست فراموش نکرده ام پس تو را نیز فراموش نخواهم !  

دختر اردی بهشت ٬ سفر پدرت را تسلیت میگویم و امیدوارم تو را دیگر هیچ وقت مانند امروز نبینم ... 

پ.ن : در گوشش چه می گفتی ؟

نظرات 4 + ارسال نظر
مهدیه شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:17 ق.ظ http://paradisegirl.blogfa.com

ممنون از همه همدردیت، حضورت و بودنت... امیدوارم همیشه عزیزانت سربلند کنارت باشند!

ماهی سیاه کوچولو دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:48 ب.ظ http://mahi-siyahe-kocholo.blogsky.com

تا وقتی، یاد کسی که رفته با تو هست، اون زنده است
اون قدر زنده که حتی بعد 10 سال از رفتنش، باز هم هر شب کنارته

چه بی تابانه می خواهمت ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری
چه بی تابانه تو را طلب می کنم..

نرگس سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 ب.ظ http://azrooyesadegi.blogsky.com

اخ... سخته از دست دادن عزیز... :(
این بغل خیلی خارجی شده ها...

مرتضی جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:46 ق.ظ

من هم به نوبه خودم این مصیبت رو به شما دوست عزیز تسلیت عرض میکنم .امید وارم هر چه خاک اوست بغای عمر شما باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد