My tea's gone cold, I'm wondering why I
Got out of bed at all
The morning rain clouds up my window,
And I can't see at all
And even if I could it'd all be grey
Put your picture on my wall
It reminds me that it's not so bad
It's not so bad
I drank too much last night, got bills to pay
My head just feels in pain
I missed the bus and there'll be hell today
I'm late for work again
And even if I'm there, they'll all imply
That I might not last the day
And then you call me and it's not so bad
It's not so bad
I want to thank you
For giving me the best day of my life
Oh, just to be with you
Is like having the best day of my life
Push the door,I'm home at last
And I'm soaking through and through
Then you handed me a towel
And all I see is you
And even if my house falls down now
I wouldn't have a clue
Because you're near me and
I want to thank you
For giving me the best day of my life
Oh, just to be with you
Is like having the best day of my life
البته یکم شعرش +۱۸ است ...
این هفته ازون هفته های خسته کننده است ... احساس خستگی شدید دارم ... هوس یکم شیطونی کردم ... هوس کردم یه صبح تا شب ( شایدم شب تا صبح ) تو دل یه کوه دراز بکشم و به اسمون نگاه کنم ... خیلی خسته ام ... الان که دارم مینویسم ۷تا سیستم کامپیوتر دوروبرم ریخته و هر کدوم یه مرگشونه و دارن بدون مونیتور کار خودشونو انجام میدن ( چون مونیتورش به سیستم خودم وصله ! سیستم منم که به اینترنت وصله و... ) ... ساعت ۳۰:.. نیمه شبه و هنوز هیچکاری نکردم ... دوست دارم تا فردا ظهر بگیرم بخوابم ... خدایی خیلی دارم چرت و پرت میگم میدونم ...
ای خدا...
...
زندگی کارمندی هم داره یکنواخت میشه ...
ارزو دارم ٬ اگه قراره یه روز به یه مهربونی اعتماد کنم و اونم به من اعتماد کنه ...
اون مهربون تو باشی ...
تو تو تو تو تو تو تو تو تو تو تو
شعر زیر از شاهکارهای رامین عزیزه ٬بهش دست مریزاد میگم ... با خوندنش احساس خیلی قشنگی بهم دست داد ... تو این هفته بلبشویی که داشتم تنها چیزی بود که تونست قدری ارومم کنه ... با اجازه رامین گلم ٬ تقدیم به شما عزیزان :
چشمهایت، عشق بر من یـــــاد داد
دین و دنــیـــای مــــرا، بر بـــــاد داد
درس ِ مُــــردن را، ز عشق آموختم
وَه، عجب درسی به من استاد داد
شهـرزاد ِ شهر ِ عشقی، من غلام
اَلـسّــــلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّــلام
***
بر دلم لعنت، که عاشق گشت باز
آبـــرو دارم دلـــــــــم، با من بســـاز
سِرّ ِ خود پنهان نمــا، از این و آن
با کسی بازش مگو، این ســرّ و راز
تـــا ابـــد معبود ِ عشقــم، یک کلام
اَلسّـلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّـــــلام
***
کــوچـــهء دلـــدادگی را، یاد کن
لـحظــــهای با من بیا، فریاد کن
شیشهء عمـر مرا، در هم شکن
وآنگــــه از عشقم، ز نو بنیاد کن
لطف و رحمت، بر تو باشد مُسْتَدام
اَلسّـلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّــــــلام
***
خانه را اینـــک، چراغــانی کنید
خلق ِعالم را، به مهمــانی کنید
جشن ِ دامادیست، در کاشانهام
هجلهام با شمـــع، نورانی کنید
من «بلی» میگویم، اما زهرکام
اَلسّـلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّــلام
***
شد بهار و، فصل ِ تابستان رسید
بـعــد از این، پائـــیـــز میآیـد پدید
فصــل پائــیـــز آمدم، در این جهان
هــم در ایــن ایـــام، گـــردم ناپدید
از خــزان، بانگ ِ رحیل آید مـــدام
اَلسّـلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّــلام
***
بــــــاز آوای خـــــــزان آید بگــــوش
من به دل فریاد و، اندر لب خموش
زیر ِ پــایـــم، نالــــههـــای برگـــها
میروم با کولــهبار ِ غــــم، بدوش
بــــــر زبـــانــــم لیک، آید از تو نام
اَلسّــلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّــلام
***
لحظهها میمیرد اینجا، بس جمیل
مـــن مــیــان ِ لحظهها، خار و ذلیل
آه، اکنـــــون لحظهای پژمرد و رفت
لحظــــهای از لحظههایم، بیدلیل
نیست بی تو، لحظههـای من به کام
اَلسّـــــلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّـــــلام
***
آتشـی آمـــــد، دلم سوزاند و رفت
کودک ِ احساس را، خواباند و رفت
چـــون نبـــــودم، زندهتر بودم از این
زنــــــدگـــی آمد، مرا میراند و رفت
زندگانی هم، شده بر من حــــــرام
اَلسّـــــلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّــلام
***
خـــــاک میخواند مرا، دائم به کام
من به خاک ِ سرد، میگویم سلام
بــا تــــن ِ مـــــن، خاک دارد اُلفتی
بر لبم میلـــغــــزد آرام، این کـلام
اَشْــهَـــدم، در قبر و، در روز ِ قیــام
اَلسّـــلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّـــــلام
***
قِصـــــهام با عشق ِ تو، پایان گرفت
غُصـــــــههای دل، مرا دامان گرفت
وقــت لالایـــی شــــد و، رامین ِ تو
در میان ِ گور ِ خود، سامان گرفت
یک سخـــن دارم، و بعد از آن تمام
اَلسّـــلام آرام ِ جــانـــم، اَلسّــلام
+۱۸
پیشنهاد میکنم اگه اعصابتون مثه من ضعیفه نبینید !!!!!!
میدونم ! از من گفتن از شما هم نشنیدن...
...
...
چه باید گفت ؟
چه باید کرد ؟
friends are like puzzle pieces
if one goes away, that piece can never be replaced
and the puzzle will never be whole again
you are a piece i will keep forever
خیلی دلم گرفته ... خیلی ...حوصله اینکه ساعت ۰ بشه و مطلبم را ارسال کنم ندارم ...
این بارونهای شبونه هم تمومی نداره !!!
۱=۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱۱
هیچ دقت کردین ؟!
همیشه یه عزیزی رفته سفر یا یه عزیز داره از سفر میاد ...
هممون همیشه در حال سفریم ...
یا داریم میریم یا داریم میاییم ...
ولی من ...
یه عزیز دارم که رفته سفر...
سفرت سلامت ... منو هم دعا کن ...
دارم دور شدنش را احساس میکنم...
یه عزیز دیگه دارم که داره از سفر میاد ...
تو هم سفرت سلامت ... منو هم دعا کن ...
دارم نزدیک شدنش را احساس میکنم ...
از طرفی ما هم مسافریم ! هی از خودمون دور میشیم و نزدیک !!!!!!
پس :
سفرمون سلامت ٬ التماس دعا ...
پ.ن: نوشته های این چندروزم ٬ حرفهای دلمه ! ببخشید که حرفهاش اصلا جالب و واضح نیست !