چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« گزارش » نامه

در حین پیاده روی برایت میگویم که قصد دارم کتاب بعدیم را در مورد تو بنویسم ، فقط در مورد تو ! تو لبخند میزنی و میگویی دیگر مهم نیست و من میگویم که اولین جمله اش را هم میدانم :
« من اگر این زندگی را پاس میدارم ، برای آن است که تو هستی »
می ایستی و نگاهم می کنی و می پرسی « و اگر من دیگر در این زندگی نباشم ، آن وقت چه مینوسی ؟ »
بدون آنکه فکر کنم پاسخت را میدهم : « اگر تو روزی در این زندگی نباشی ، من بازهم زندگی را پاس خواهم داشت و بازهم آنرا دوست خواهم داشت »
تو قهقهه می زنی و با شادی میگویی : « اینطوری خوب است ؛ اینطوری بهتر است ، خوشحالم ! قول بده وقتی خواستی کتاب را بنویسی این جمله را همین طور کامل بنویسی ... قول بده » و منهم قول دادم ...

( فراتر از بودن ، کریستین بوبن )

پ.ن : خیلی سخته ...


سه روز تعطیلی هم تموم شد ... خیلی بده که ادم واسه تعطیلاتش هیچ برنامه ای نداشته باشه ...
- یه چندتا فیلم دیدم
( The number 23 , 1408 , Mysterious affair at Styles (Poirot) , Show girls , Casino Royal , )
نمایش دختران را بهتون توصیه نمیکنم که یه جورایی جیزه ! ( فقط بدلیل اینکه شهریور بود دیدم !!!! ) ... فیلم های پوارو هم همیشه جالبه ، بخصوص اگه فیلم زیرنویس انگلیسی هم نداشته باشه !!!! شماره 23 را بهتون پیشنهاد میکنم حتما ببینید این فیلم بی نهایت قشنگ و جدیه با بازی جیم کری !! 1408 هم به نظر من فیلم قشنگیه ولی حدس میزنم از برنامه سینما و ماورا یه روزی پخش بشه ، کازینو رویال هم که جلوه های ویژه اش هر روز تو مترو واسه مردم پخش میکنن (اون صحنه که تو ساختمان نیمه ساخته دو نفر دنبال هم میکنن) حالا فیلمش شاید قابل پخش نباشه ولی این صحنه اش قابل پخشه !
- از صدا و سیما هم بابت پخش فیلم های الوتیماتوم بورن و ساعت شلوغی 3 با انهمه سانسور زیبا تشکر مینماییم ... ( وبلاگ ثمر سعیدی هم یه سر بزنید )
- کتاب فراتر از بودن ، کریستین بوبن را دوبار خوندم ... باید برای بار سوم هم بخوانم ...
- آش خوردیم ... عیدی گرفتم !!!
- خیلی خوش شانسم ... نه ؟!! ( حذف شد )
- امروز هم یه کوهنوردی تفریحی و سبک همراه با صخره نوردی و رودخانه نوردی و دره نوردی و ابشار نوردی و کلی نوردی دیگه داشتیم ... فقط لطفا یکی کوهنوردی سبک و تفریحی را تعریف کنه !!! الان در حال کمر دردم !! آآآخ !

پ.ن1 : مهم « اون » من یا « این » تو نیست ... مهم این است که « اون » از آن توست و « این » از آن من نیست !!!
پ.ن2 : خیلی خوشحالم که امروز با ما کوه اومدی ...
پ.ن۳ : بازهم بعد از ظهر جمعه :( ...

« نوشته » نامه

برام نوشت :

کسی را که خیلی دوست داری زود از دست میدی
پیش از اونکه خوب نگاش کنی
پیش از اونکه تموم حرفهاتو بهش بگی
پیش از اونکه همه لبخندهاتو بهش نشون بدی
مثل پروانه ای زیبا بال میگیره و دور میشه
فکر میکردی میتونی
تا آخرین روزی که زمین به دور خودش میچرخه
و
خورشید از پشت کو ه ها سرک میکشه
در کنارش باشی

براش می نویسم :

...
شاید نمی دونه ...
هرجا بره تو همین زمینه ...
و
زیر نور همین خورشیده ...
پس
بازهم گردش زمین و نور خورشید یادآوره اونه ...
پس
این فقط و فقط یه فاصله ظاهریه ...
حتی
اگه بخواد دور بشه ...
دور دور
...

پ.ن : من چیزی را در حال ترک کردن نیستم ... تو می خوایی زور زوری ترکم بدی !!!


... عیدتون مبارک ...

عمریست که از حضور او جا مانده ایم
در غربت سرد خویش تنها مانده ایم
او منتظر ماست که ما برگردیم
مائیم که در غربت کبری مانده ایم

پس نوشت : یه عیدی بزرگ ازش خواسته بودم ... کوچیکش را بهم داد ! فعلا به همینم راضی ام ( گفتم فعلا !!! ) ... تو تاریکی زیر نور چراغهای خیابون تا بحال به چشماش نگاه نکرده بودم ... زیبا شده بود ... زیباتر از همیشه ... ( حذف شد ) ... ممنون ... راستی وجدان درد هم دارم !!!!

« مست » نامه

مست میشم ...
تا منم بتونم ...
 لحظه ای فراموشت کنم ...
مست میشم ...
تا قدری ازت فاصله بگیرم ...
مست میشم ...
تا بتونم دردم را فراموش کنم ...
مست میشم ...
تا گذر زمان و ثانیه ها را نفهمم ...
مست میشم ...
تا بعدش راحت بخوایم ...
مست میشم ...
تا سرت را باز روی شونه هام بذاری ...
مست میشم ...
تا تو راستی بعدش به همه بگم ...
مست میشم ...
تا « تپلی قل قلی » (!!) به حرفام نخنده ...
مست میشم ...
که یادم بره دیگه برات مهم نیستم ...
مست میشم ...
تا تو بارون چشمام شاید باز به یادم بیافتی ...
مست میشم ...
تا منم بتونم ...
لحظه ای فراموشت کنم ...

پ.ن ۱ : ولی هرچی فکر میکنم میبینم ... لذت مستی یه لحظه است ولی لذت با تو بودن همیشگیه ( حتی خاطراتش ) ... ای کاش ...
پ.ن ۲ : از شهریور متنفرم ...
پ.ن ۳ : دوستت دارم رها و آزاد ... دوستت دارم با صدای آهسته ... دوستت دارم با همه سختی هاش ... دوستت دارم با همه دردهاش ... دوستت دارم نه به اندازه بقیه نه مثه بقیه ...
پ.ن ۴ : پایان !

« محکوم » نامه

(حذف شد )

دکتر شریعتی میگه : وقتی نمیتونی فریاد بزنی ناله نکن !! خاموش باش ! قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟ تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ آرزوهای خودت باشی ...

  پ.ن : خیلی سخته که حرفها و نوشته هات دیگه براش مهم نباشه ... :( ...

« نباید » نامه

از تو نباید بگویم ...
از تو نباید بنویسم ...
به تو نباید بگویم ...
به تو نباید فکر کنم ...
حرفم را نباید بگویم ...
احساسم را نباید نشان دهم ...
نباید ... نباید ...
ازین کلمه متنفرم ...

ولی فقط :
اجازه بده بنویسم ...

 

لحظه‌ی جدایی که نزدیک شد روباه گفت: من نمی‌توانم جلو اشکم را بگیرم.
شازده کوچولو گفت: تقصیر خودت است. من که بدت را نمی‌خواستم، خودت خواستی اهلیت کنم.
روباه گفت: همین طور است.
شازده کوچولو گفت: آخر اشکت دارد سرازیر می‌شود! گریه چه فایده‌ای به حال تو دارد ؟
روباه گفت: همین طور است. هر وقت رنگ گندمزار را ببینم به یاد تو می افتم و گریه برای من سود مند خواهد بود ...

عزیزی میگفت تو روباه نباش ... فرهاد باش ... فرهاد برای رسیدن به هدفش شروع به کندن کوه کرد ... وقتی با توکل به خدا قدم تو این راه گذاشتی مطمئن باش تنهات نمیذاره ... مطمئن باش این اولین قدم راهته نا پایان اون ...

پ.ن : سلام ... میخواستم حالت را بپرسم ... خداحافظ ...
پس نوشت : راست میگی هرچقدر هم دوره برم اعتماد به نفسم کمه !!!