چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« باران » نامه

...

باران ...

تو را در زیر بارش باران صدا میزنم ...

...

تو را به باران قسم می دهم ...

...

پ.ن : دیشب خواب خیلی بدی دیدم ... :( ...

« حسادت » نامه

حسادت میکنم به او که در ذهن توست
حسادت میکنم به او که اغوشت برای اوست
حسادت میکنم به او که در چشم توست
حسادت میکنم به او که دست در دست تو دارد
حسادت میکنم به او که در کنار توست
حسادت میکنم به او که لبخندت برای اوست
حسادت میکنم به او که اغوشش بوی تو دارد

حسادت میکنم به من
که همواره یاد تو را در ذهن دارد
که همواره نام تو را صدا میزند
حسادت میکنم به من
...

چند وقته خیلی حسود شدم ... اولش یجورایی با شوخی و کل کل شروع شد ، ولی الان احساس میکنم بدجوری داره منو خرد میکنه ...

چند روز پیش مدیرم از من خواست که یسری تحلیل ها در مورد واگذاری مدیریت یکی از انبارهامون به شخص خاصی انجام بدم و نظرم را اعلام کنم ... با اینکه روند انجام این پروسه به نفع شرکت بود ولی نمیدونم چرا ته دلم راضی نمیشد مدیریت انباربه این شخص داده بشه ، جالب اینه که اصلا این واگذاری مسئولیت هیچ ربطی به من نداشته ولی از اینکه جایگاه این شخص تغییر میکنه راضی نبودم ... اینجا بود که زنگ خطر برام بصدا دراومد ...

حسادت انواع مختلفی داره :
- ادم حسود میگه چون من ندارم ، بقیه هم نباید داشته باشند و در این مسیر هم قدم برمیداره ( این بدترین نوع حسادته )
- ادم حسود میگه چرا بقیه داشته باشند من نداشته باشم سعی میکنه اون چیزی که بقیه دارند از دستشون در بیاره ...
- نوع خوبش هم همون غبطه است ...

خدا را شکر جزو قسمت اول نیستم ولی باید با این احساس مقابله کنم ... این حالت داره شدید میشه و میدونم اولین نفری هم که ضرر میکنه خودمم ...


تپلی قل قلی داره نگام میکنه ...
بهش میگم تا حالا شده پیتزا را سس بزنی و گریه ات بگیره ...
میخنده ...
بهش میگم تا حالا شده پفک بخوری و بغض گلوت را بگیره ...
ابرو بالا میندازه ...
بهش میگم تا حالا شده ماه تو آسمون را نگاه کنی و اشک رو چشمات جمع بشه ...
بهش میگم تا حالا شده هر روز صبح به اسمون نگاه کنی و منتظر بارون باشی ...
بهش میگم دوست دارم مثه یه بچه که بهونه دلتنگی میگیره ، گریه کنم ...
بهش میگم 5شنبه ها همیشه منتظر اینم که بوی اون را احساس کنم ...
بهش میگم هیچ چیزی سخت تر از دلتگی نیست ...
بهم گفت : خوب میشی ، مطمئنم « خوب » میشی !

پ.ن۱ : یادم رفت از پوتین و اجلاس خزر بنویسم ... باشه واسه بعد ... فعلا به پوتین حسادت میکنم که احمدی نژاد را زیارت کرده ...
پ.ن۲ : ببینید یه خصوصیت باید چقدر ضایع باشه که یه پست را به اون اختصاص دادم ...
پ.ن۳ : دست از طلب ندارم تا کام دل براید ... شما هم دعا کنید « خوب » بشم !

« من و تو » نامه ۱

 

من ...
صبح و شب ...
فریاد میزنم ...
صدایت میزنم ...
سلامت میکنم ...

امیدوارم ٬ شاید ...

تو ...
شبی یا روزی ...
جوابم دهی ...

پ.ن : بی پ.ن !

 

« انتظار » نامه

هیچ چیز سخت از انتظار نیست ...

انتظار یک بوسه ...
انتظار یک آغوش ...
انتظار یک احساس ...
انتظار یک جواب ...
انتظار یک دست ...
انتظار یک نگاه ...
انتظار یک توجه ...

...

انتظار یک باران ...

پ.ن : برای من « باران » شروع یک « انتظار » است ...

( ساعت ۱۶ )

« وقت اضافه » نامه

- بارون را دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره ...

پ.ن : اگه میخوایی فراموشت کنم باید از بارون متنفر بشم ...


دوست ندارم بازنده باشم ... حتی تو زندگی ...

 امشب بازی سپاهان و استقلال بود ... داور ۴دقیقه وقت اضافه گرفت ٬ سپاهان در دقیقه ۵ وقت اضافه گل پیروزی را زد ...

پ.ن : گفتی وقت تمومه ٬ فقط کافیه بهم وقت اضافه بدی ... ولی انگار ...

« تنها » نامه

واسه من ۵شنبه هام همیشه بوی تو را داره !
این هفته رفتم که تو را ببینم ...
او را دیدم ...
در همانجا که من همیشه منتظر تو میماندم ...
او بود ...
در کنار او نشستم ...
دست او را گرفتم ...
برعکس دست تو دستان او سرد نیست ...
سرم را بر شانه های او گذاشتم ...
و خاطره های تو را مرور کردم ...
یادم آمد برای تو نوشتم :
« گذشت ... میگذرد ... خواهد گذشت ... زندگی !
و انچه میماند ...
... »
 گریستم ...
گریستم ...
او دستم را فشرد ... نگاهم کرد ...
و ناگهان من را در آغوش گرفت و بوسید ...
و من در آغوش او غرق شدم ...
...
 انگار دوباره من و او یکی شدیم ...
...
انگار دوباره من « تنها » شدم ...

پ.ن : اون ادم ی هستم که من دوست دارم !

« تنفر » نامه

میمیرم برات
میمیرم برات ~ نمیدونستی میمیرم بی تو, بدون چشات ~
رفتی از برم ~ تو نمیدونستی که دلم وصل به ساز صدات ~
آرزوم که بدونی عاشقتم و میمیرم برات ~ میمیرم برات ... ~
عاشقم هنوز ~ نمیخواستی که بمونی و بسوزی به ساز دلم ~
گفتی من میرم ،تو میخواستی بری تا فرداها گل خوشگلم ~
برو راهی نیست تا فرداها یار خوشگلم ~ بمون با دلم ... ~
سفرت بخیر ~ اگه میری از اینجا تک و تنها ، تا یه شهر دور ~
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور ~
برو که رفتن بدون ما میرسه به یه دنیا نور ~ به یه راه دور ... ~
سفرت بخیر ~ برو گر شکستی زمن میتونی دوباره بساز ~
از دلی شکسته و نا امید و خسته تو بازم غروب ~
از دلی شکسته و نا امید خسته تو بازم غروب ~ تو بازم غروب ...~
نمیخوام بیایی ~ نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی ~
نمیخوام ازت ، نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تو تموم بشی ~
برو تا بزرگی میخوام که فقط آرزوم بشی ~ آرزوم بشی ... ~
نمیخوام بیایی ~ نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی ~
نمیخوام ازت ، نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تو تموم بشی ~
برو تا بزرگی میخوام که فقط آرزوم بشی ~ آرزوم بشی ... ~
نمیخوام بیایی ~ نمیخوام میون تاریکی من تو حروم بشی ~
نمیخوام ازت ، نمیخوام مثل یه شمع بسوزی برام تو تموم بشی

پ.ن : وقتی موسیقی این شعر زنگ موبایلت بود من فقط اولش را که میگفت « میمیرم برات » را شنیده بودم ... ولی حالا که شعرش را کامل خوندم ... متوجه شدم چرا این را زنگ موبایلت گذاشته بودی ... ولی من میخوات ازت که بیایی !


دختر اردیبهشت ما را تحویل گرفتند (!!!!) و ما را به بازی « متنفرها » دعوت کردند ... نه اینکه کی ازت متنفره ها یعنی اینکه تو از کی و از چی متنفری !! البته ازونجا که میدونم خیلی دوست داشتنی ام هیچکس از من متنفر نیست  ( عجب رانی اناناسی خوشمزه ای بود ) منم از کسی متنفر نیستم !!! ولی از چندتا چیز بدم میاد :

۱- دروغ ٬ دروغ ٬ دروغ ٬ دروغ ٬ دروغ : ۵بار نوشتم که اگه ۴تا مورد دیگه را کم اوردم یه دفعه جبران کرده باشم ... بینهایت از دروغ متنفرم ! من دوستانی داشتم که بخاطر دروغ دیگه باهاشون در ارتباط نیستم ... وقتی دروغی گفته تنها چیزی که این وسط کم میشه « اعتماد » است ...

2- هرچی فکر کردم از چه کسانی بدم میاد ، دیدم کسی نیست ولی از یه گروه ادمها متنفرم !! اونم کسانی است که تو اتوبوس کنار میله مابین قسمت خانومها و آقایون می ایستند و شروع میکنند به برانداز کردن تک تک خانومها ... اونقدر از این جماعت بدم میاد که حد نداره !!! ( این غیرت من خودم را هم کشته !!! )

3- از بدگویی و بد دهن بودن هم بدم میاد ... همچنین کسانی که فکر میکنن فحش دادن نشانه دوستیشونه !! ( توضیح بیشتر نداره !!! )

4- از اینکه زندگیم یکنواخت بشه هم خوشم نمیاد ... زیاد اهل ریسک کردن نیستم ولی از یکنواختی زندگی بدم میاد ... دوست دارم که روزهام با هم تفاوت داشته باشه ...

5- از کار نصفه نیمه ! حرف نصفه نیمه ! راه نصفه نیمه هم خوشم نمیاد و وقتی تصمیمی میگیرم سعی میکنم تا آخرش برم !!!

۶- دروغ ، دروغ ، دروغ ، دروغ ، دروغ !

پ.ن : یکی میگفت « گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میده !! قصه آدمی زاد هم همینه ! از کاری که عرضه اش را نداره بدش میاد ! » . بهش گفتم « اگه این بی عرضه گی ست من بی عرضه ! »

من با احترام به همراه نوشابه و رانی از خانوم دکتر  نرگس ،خانوم مهندس میتی  دعوت میکنم  با بیانات و نوشته های شیوا ی خود ما را به فیض برسانند و بنویسند و بخوانیم !

« محکوم » نامه

(حذف شد )

دکتر شریعتی میگه : وقتی نمیتونی فریاد بزنی ناله نکن !! خاموش باش ! قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟ تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ آرزوهای خودت باشی ...

  پ.ن : خیلی سخته که حرفها و نوشته هات دیگه براش مهم نباشه ... :( ...

« نباید » نامه

از تو نباید بگویم ...
از تو نباید بنویسم ...
به تو نباید بگویم ...
به تو نباید فکر کنم ...
حرفم را نباید بگویم ...
احساسم را نباید نشان دهم ...
نباید ... نباید ...
ازین کلمه متنفرم ...

ولی فقط :
اجازه بده بنویسم ...

 

لحظه‌ی جدایی که نزدیک شد روباه گفت: من نمی‌توانم جلو اشکم را بگیرم.
شازده کوچولو گفت: تقصیر خودت است. من که بدت را نمی‌خواستم، خودت خواستی اهلیت کنم.
روباه گفت: همین طور است.
شازده کوچولو گفت: آخر اشکت دارد سرازیر می‌شود! گریه چه فایده‌ای به حال تو دارد ؟
روباه گفت: همین طور است. هر وقت رنگ گندمزار را ببینم به یاد تو می افتم و گریه برای من سود مند خواهد بود ...

عزیزی میگفت تو روباه نباش ... فرهاد باش ... فرهاد برای رسیدن به هدفش شروع به کندن کوه کرد ... وقتی با توکل به خدا قدم تو این راه گذاشتی مطمئن باش تنهات نمیذاره ... مطمئن باش این اولین قدم راهته نا پایان اون ...

پ.ن : سلام ... میخواستم حالت را بپرسم ... خداحافظ ...
پس نوشت : راست میگی هرچقدر هم دوره برم اعتماد به نفسم کمه !!!

« تعطیلات » نامه

برای بودن دیگران بهانه باش
هر چند بهانه بودنت برای دیگران بهانه ای باشد برای بودنت با دیگران!!!!

پ.ن : تو این همه ابری بودن دل چرا بارون نمیباره !


اصلا هم جالب نیست که ادم واسه سه روز تعطیلیش هیچ برنامه ای نداشته باشه ... بعد مدتها شرکت ۵شنبه را تعطیل کرده و حالا ما موندیم با سه روز تعطیلی ... حوصله شلوغی را اصلا ندارم ... حوصله تو خونه بودن را هم ندارم ... اگه بلیط گیرم میومد خیلی دوست داشتم یکروزش را مشهد باشم ... ( یادته بهم گفته بودی که تو هم مسافرت یه روزه مشهد را دوست داری ) ... ولی دریغ از یک بلیط قطار یا هواپیما ! اینم از اخرین راه رهایی از دلتنگیم ...

امیدوارم با سهمیه بنزین مسافرتی که قراره بهتون قراره بدهند تعطیلات خوبی داشته باشین ! (لینک خبر)