چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

چغندرنامه

روزنوشت های حاج اقا چغندر

« می نالم » نامه

خوش خبر باشی ای نسیم شمال ... که به ما می رسد زمان وصال
...
حافظا عشق وصابری تا چند ... ناله عاشقان خوشست بنال
...

می نالم ...
می نالم ُ٬ که خبر خوش و زمان وصال را رساند!!!
می نالم ٬ که دیگر نمیتوانم دستان سردت را در دستانم بگیرم ...
می نالم ٬ که دیگر نمیتوانم به چشمانت نگاه کنم ...
می نالم ٬ که زمان چه زود گذشت !
می نالم ٬ که دگربار به بن بست رسیدم ...
می نالم ٬ که نمیتوانم باور کنم ...

هوس کردم یه بارون بیاد برم تو پارک طالقانی ! مثه همون شب که با هم بودیم !!! مثه همون شب که اومدم بهت بگم ولی تو ... میخوام زیر بارون خیس خیس بشم ... زیر بارون گریه کنم که بارون با اشکام قاطی بشه تا کسی متوجه نشه ! میخوام زیر بارون بازم فال حافظ بگیرم ٬ فریدون مشیری بخونم و بی تو تنها باز از آن کوچه بگذرم ...

پ.ن۱: اعتراف میکنم که جوابت برام خیلی اهمیت داشت !
پ.ن۲: اعتراف میکنم که دوستت داشتم ٬ دوستت دارم ٬ دوستت خواهم داشت ... آنهم با صدای بلند ...
پ.ن۳: ۲۸سال و یکروز !

« تکلیف » نامه

وقتی انتخاب بشی مطمئن هستی که طرف مقابل به دلایلی قبولت کرده که انتخابت شدی !
ولی آیا میتونی طرف مقابلت را قبول کنی ؟
وقتی انتخاب کنی مطمئن هستی که با تمام مشکلاتت طرف مقابلت را قبول کردی !
اما آیا طرف مقابلت هم تو را قبول میکنه ؟
...
امشب را مطمئنم که سراغم نمی ایی ! منم تنهایی حافظ را باز کردم :
باورت میشه ؟
saki , the dawn is breaking ;
Fill up the glass with wine
Heaven's wheel no delay is making haste
Haste , while the day is thine

پ.ن1: همیشه تو هر کاری دوست داشتم که انتخاب کنم تا اینکه انتخاب بشم یا حتی برام انتخاب کنن !
پ.ن2: بلاتکلیفی هم بد دردیه ها !!!
پ.ن3: خیلیییییی نامردی ! ساعت 11:30 نصفه شب زنگ میزنی که چی؟ میخواستی باز پستم را خراب کنی ؟
پ.ن4: همیشه یه روز در سال ادم مهم میشه ... اونم روز تولدشه ...تولدم مبارک ...
پ.ن5: دوستت داشتم ... دوستت دارم ... دوستت خواهم داشت !

پس نوشت : از بلاتکلیفی در اومدم !

« count down » نامه

وقتی که حرف از رفتن و سفر زدی ، بغض کردی و دستانم در دستانت فشردی !
قول نمیدهم که با تو همسفر شوم ولی قول میدهم که همیشه با تو باشم !!!!!
...
امشب سراغت را نگرفتم ببینم تو سراغی ازم میگیری یا نه ؟!!
گفتم هرشب برات فال حافظ میگیرم !پس چشمات راببند و نیت کن ...
ای حافظ شیرازی تو اگاه به هر رازی ...

هرچند پیر و خسته دل  و ناتوان شدم ...هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکرخدا که هرچه طلب کردم از خدا ...برمنتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بردولت بخور که من ...درسایه تو بلبل باغ جهان شدم
...
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من بعفو گناهت ضمان شدم

پ.ن : فقط 3روز به شروع مونده !
پس نوشت : خیلی نامرده الان بهم زنگ زد !


تا حالا زندگی کارمندی را اینطور تجربه نکرده بودم ! که مجبور باشی صبح زود از خواب بیدار بشی بعد از پیمایش کلی مسیرتوسط وسایل معلوم الحال اتوبوس ، تاکسی و مترو و تخریج (خرج کردن)1000تومن ناقابل به سر کار تشریفمان را ببریم و پاسی از شب گذشته در هیاهو سکوت شب (!!!)و همراهی حیوانات بیابانهای باصفای جاده قدیم کرج ٬ کشته و مرده به منزل رجعت کنم ! امیدوارم فقط تجربه باشه ...

پ.ن1: اونقدر خسته ام که حس نوشتن ندارم ...شانس اوردین!
پ.ن2:نمیدونم منو بکجا خواهی برد ...ولی منتظر جمعه ام ...
پ.ن3: دوماه she زمان خواست که به he جواب دهد ...
خدایا مثه همیشه کمکم کن و تنهام نذار !

« همه چی » نامه

آیا « همه چی » را میدانی
« همه چی » از خودم !!

آیا ! « همه چی » را میدانم
« همه چی » را از خودت !!

این وسط « همه چی » از خودش
را به خدا خواهیم سپرد

به همه گفتم که وبلاگ من در واقع یه جور « روزنوشته »  ! یه چیزی که تو مایه های دفترچه خاطرات ٬ احساس ها لحظه ای ٬ ‌خاطراتی که سازنده لحظه های تاثیر گذار زندگی من بودند ! هیچ وقت هم نشده که از نوشتن مطلبی ناراحت شده باشم و بخوام ویرایشش کنم ( به غیر از یک مورد که شاکی امنیتی داشت ٬ که اون هم فقط تصاویرش را حذف کردم) ... حالا نمیدونم اگه یک نفر بره از اول وبلاگم شروع به خوندن کنه چه تصوری نسبت بهم پیدا میکنه ... چه برداشتی از نوشته هام میکنه . بارها بارها شده که افراد مختلفی نسبت به یک نوشته واکنش نشون دادند و یا اینکه نوشته های من براشون سئوال انگیز بوده ٬ در حالیکه اون نوشته یه حس ٬ یه درد ٬ یه حرف و ... بوده و اصلا با تصورات بقیه متفاوت بوده ... بارها و بارها هم شده که مخاطب نوشته ام کاملا مشخص بوده و بازهم همان تصورات اشتباه ... با جمع بندی همه این حرفها ... گذشته ای دارم که ازون پشیمون نیستم ٬ شاید ناراحت باشم که چرا از فرصتها بهتر استفاده نکردم ولی هیچگاه عنوان شدنش ترسی نداشتم ...

پ.ن : دو هفته دیگه ! ( دو هفته تا « پایان » نیست ! دو هفته تا « شروع » است )


تو سایت کلوب یه نظر سنجی گذاشتم واسه اینکه ببینم خصوصیات اخلاقیم از دید دوستام چطوریه ! با اینکه فقط حدود ۱۵ نفر از دوستام لطف کردن و جواب دادن ولی نتایج جالبی داشته ... بعنوان مثال دروغگویی جزو خصوصیات منفی نبوده و یا اینکه بی جنبه بودن بزرگترین مورد بد اخلاقیم است و اینکه نمره اخلاق من از دید اونها بالای ۱۶است و ... امیدوارم بتونم با کم کردن خصوصیات بدی که دارم نمره بیست را بگیرم ( یکی هم سنگ تموم گذاشته نمره ۱ بهم داده  ... دستش درد نکنه )
دوستانی که هنوز نظرشون را اعلام نکردند لطف کنن و نظرشون را اعلام کنن ... اینم لینکم ....

پ.ن۱ : میخواستم در مورد مذاکره ایران و امریکا یه چیزایی بنویسم دیدم اصلا مذاکره نبوده که ! جلسه تذکر وظایف اشغالگران در عراق بوده ! حالا وقتی درها را بستند در مورد چی صحبت کردند ... اصلا به ما چه ؟!
پ.ن۲ : ما هم در حال نقل انتقالیم ... شرکت محترم در حال انتقال به کیلومتر ۲۰جاده قدیم کرج است و در این وسط این مائیم که مسیر ۱۵ دقیقه ای منزل تا محل کار را باید اکنون یکساعت و ۳۰ دقیقه در راه باشم ... که در روز میشود ۳ ساعت در ماه میشود ۷۵ ساعت ، در سال میشود ۹۰۰ ساعت و به عبارتی در هر سال ، من یک ماه را در راه خواهم بود ... کسی پیشنهادی نداره !!!
پ.ن۳ : دوستی میگفت : همچنان که هستند هیچ ! به دانشگاه ها هم دستورالعمل زدند !!!

« تولد » نامه

بیدار شو عزیزم
امروز بیست و سوم است
بیست و سوم اردیبهشت
امروز بهترین روز در طول تمام زندگی من است
۴سال پیش در چنین روزی
ساعت ۸شب ...
امروز روز تولد تو است
امروز روز تولد دوباره من است
مبارک باشد
خورشید من
امروز سال روز طلوع تو است
در آسمان تاریک این زندگی
فوت کن عزیزم
انشاالله که هزار ساله شوی
همچنان تابنده
آنقدر خوشحالم
که هنوز نمی دانم چه می گویم
چه می نویسم
آنقدر خوشم
که نخورده مستم
از شراب وجودت
هنوز که هنوزه مستم
عزیز دل من
امروز روزی است که دل من زاده شده
مرا احساس کن
بر وجودم فوت کن
و آتش بی تو بودن را خاموش کن
تا هزار ساله شوی
تا هزار ساله شویم
باهم
در کنار هم
تا من هزار بار تبریک بگویم
سالروز تولد دلم را
تولد عزیزترینم را
تولدت را
مبارک باشد
مبارک باشد...

پ.ن۱ : یادش بخیر اولین نوشته هام ... بهمراه دوست عزیز اصفهانی ام « روح اله »  ... البته زرنگتر از من بود و سال گذشته رفت خونه بخت ... انشاءاله که در کنار همسرش خوشبخت و سعادتمند باشند ...
پ.ن۲ : راستی تولدت مبارک ... یادت باشه ! فقط یک ماه دیگه فرصت داری !! ...
پ.ن۳ : بازم میگم : هنوز هم هستند !!! میگین نه ببینیند ؟!

« دل » نامه

... آری ...
... باید تن را فروخت و روح را آزاد کرد ...
... آزاد از این وابستگی ...
... آزاد از این دلبستگی ...
... آری ...
... تن مزاحم است ...
... مزاحم وارستگی روح ...
... پس مینوشم ... « ابسولوت با طعم تمشک ! »
... تا در مستی خود بفروشم ...
... و آزاد گردم ...
... آری ...
... خاطره ٬ خاطره است ...
... و ...
...باید تن را فروخت و روح را آزاد کرد ...

پ.ن : یه مدتی بود یه چیزی این وسط سینه ام درد میکرد ... بعضی وقتها هم تاپ و توپ میکرد ... تا حالا همچین چیزی ندیده بودم ... رفتم دکتر ... دکنر بهم گفت : مبارکه ! چغندر « دل » دار میشود !!!


این رسانه ملی هم سنگ تموم گذاشته ...
- طرح « برخورد با بدحجابی » را بعنوان طرح « امنیت اجتماعی » به رای میذاره و از مردم میخواد که نظر بدهند ! بازم ۴۰درصد مخالف داره !! ۲۵ درصد بیشتر از اونچیزی که نیرو انتظامی آمار داده بود !!! برنامه های اخبار را هم که همه در جریانید !! ۱۰۰٪ مردم موافقند فقط یه سری جوون سوسول ٬ برق گرفته ٬ رپ ! که معلوم نیست که از کجا پیداشون کردند با طرح نیرو انتظامی مخالفند !!!! مرسی ازین فرهنگ سازی !!!
- « جابجایی نمایشگاه کتاب » را هم که هم در جریانید !! فقط کافیه یکساعت تو شبستان مصلی بگردید تا بد و بیراه های مردم را بشنوید ! آدرس غرفه ها هم اینطوری شده ! « مصلی تهران ٬ شبستان اصلی ٬ روبروی محراب » !!!! تازه مسئول نمایشگاه هم با افتخار از برنامه ریزیشون دفاع میکنه میگه : « غرفه ها به طرز منظم چیدمان شده است ! همه غرفه ها در یک محل هستند و در دسترسند !! غرفه ها چون به ترتیب نام هستند از یک ارزش برخورداند !!!! امکانات رفاهی کافی است ! و ... » . جالب اینکه تمام مصاحبه شونده ها هم ازین طرح استقبال میکردند !!!!!!!! تنها مزیتی که محل فعلی نمایشگاه داره در دسترس بودنشه که اونم تو ساعت شلوغی نمایشگاه ( ساعت ۶عصر به بعد ) عمرا بتونیم سوار مترو بشیم!!!

پ.ن ۱ :‌ رسانه ملی دوست داریم ...
پ.ن ۲ : میگوید « میگیرند و میبرند » میگویم « پس همچنان هستند » ...
پ.ن ۳ : بعضی وقتها بعضی تصمیمها ٬ بعضی کارها هزینه هایی داره ! شاید الان راحت بشیم ولی باید دید هزینه های بعدش چقدره !( اصول مدیریت ) ...
پ.ن ۴ : اگر بخواهی ٬ میتوانی !!!
پ.ن ۵ : راستی فتو بلاگ هم دارم ها !! به اون طفلک هم سر بزنین ...

پس نوشت : یه بنده خدایی تو خیابون خانمی را ماچ میکنه !! نیرو انتظامی بهش میگه : داری چیکار میکنی ؟!! طرف میگه : مگه چیه ؟‌! معلم کلاس اولمه !!!

« انتظار » نامه

با امید خطهایم را خواهم شمرد
خطهایی که بر قلبم کشیده ام
« انتظار » ش زیباست
« انتظار » آزادی دل
از حصار بدبینی و کین

درست میگی ... من عادت کردم همیشه منتظر باشم ... انتظار کشیدن برای اتفاقاتی که حتی درصد رخدادنش ممکنه صفر باشه ... شاید یه جورایی حماقت باشه ... نمیدونم این همه امید الکی چه فایده ای داره  ... ولی این انتظار فرق داره چون اجازه اش را گرفتم !!!!! 

پ.ن بی پ.ن اصل مطلب همینه !

« خداحافظ » نامه

تو - سلام ٬ ببخشید شما رو خط من تماس گرفتین !؟؟
من - سلام ... ! منم ... ! سال نو مبارک !!
تو - مرسی !!
من - ببخشید مزاحم شدم !! راستش تا یه ساعت دیگه مسافرم ! عازم سفر کربلا هستم ...
تو - به سلامتی !!
من - میخواستم ازتون خداحافظی کنم و حلالیت بطلبم ...
تو - مرسی !!
(مکث)
من - خونواد خوبن ! پدر بزرگوارتون خوبن !؟
تو - بهترن !
من - اونجا کاری ندارین ؟!! 
تو - نه ! مرسی !
من -  به خونواده محترم سلام برسونین !! ببخشید مزاحم شدم! خداحافظ !
تو - خدا حافظ !!

کمتر از یه ساعت به حرکتمون مونده ! از همه شما هم حلالیت میطلبم و قول میدم اونجا به یادتون باشم ... ایشالا فردا ظهر نجف هستم ... همراهم را هم همراهم میبرم !!!!!!!!!!!!!

پ.ن ۱ : التماس دعا !!
پ.ن ۲ : التماس دعا !!!
پ.ن ۳ : به امید دیدار !!!!

« عیدتون مبارک » نامه

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکِشد سر به فلک فریادم
سر مکش تا نکِشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طُرّه را تاب نده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیارُ مخور تا نکنی ناشادم
غم اغیارُ مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

خیلی وقت بود که سراغ حافظ نرفته بودم ... دیروز دیوانش را باز کردم ... شعرش واسم خیلی آشنا بود ... زلف ٬ باد ٬ ناز ٬ بنیاد ... یادم اومد ... !!! ...
چرا باز تکرار شد؟! ... !!! ...


همین روزا بود که بهم زنگ زد ... احساسم را نسبت به خودش پرسید ... ای کاش جواب نمیدادم ... ای کاش ...


سال ۸۵ هم گذشت ... مثه سال ۸۴ و سالهای قبلش ... ۲۷ساله که داره همینطور میگذره ... 
هرسال یه چیزایی بدست اوردیم یه چیزایی را از دست دادیم ... یه فرمول ساده تو حسابداری است :
کل ارزش هزینه - کل ارزش درآمد = سود  
از همین فرمول ساده میتونیم سود یا زیان هر سالمون را بسنجیم ... اگر ارزش اونچیزایی که بدست اوردیم بیشتر از اونچیزایی باشه که از دست دادیم اون سال ٬ سود کردیم و میتونیم به خودمون و زندگیمون افتخار کنیم که یه قدم به جلو برداشتیم ...
ولی خدا نکنه که ...

امیدوارم که هممون سود کرده باشیم و به سود ماندگاری رسیده باشیم ...

پ.ن۱ : عیدتون مبارک ...
پ.ن۲ : امروز ۲۸ ام اسفند ... ما همچنان سر کاریم ...
پ.ن۳ : عیدتون مبارک ...
پ.ن۴ : امروز ۲۸ ام اسفند ... پاداشمون را هنوز ندادن !!! ...
پ.ن۵ : عیدتون مبارک ...
پ.ن۶ : امروز ۲۸ ام اسفند ...  یعنی میشه ؟!!! دو هفته دیگه این موقع ...
پ.ن۷ : عیدتون مبارک ...
پ.ن۸ : امروز ۲۸ ام اسفند ... هرطور شده باید این پ.ن ها را به ۱۳تا برسونم ...
پ.ن۹ : عیدتون مبارک ...
پ.ن۱۰:  امروز ۲۸ ام اسفند ... داشتم فکر میکردم سال دیگه ۲۸ اسفند ... اون موقع کجام ؟
پ.ن۱۱: عیدتون مبارک ...
پ.ن۱۲:  امروز ۲۸ ام اسفند ... یکی را دوست میدارم ولی او هرگز نمیداند ! شاید هم میداند ! ( چه ربطی داشت ؟! ) ...
پ.ن۱۳: عیدتون مبارک ... کی میگه ۱۳نحسه !! کی میگه ۱۳ را باید بدر کرد ... خواستم نشون بدم که ۱۳خیلی هم باحاله ! ... بازم عیدتون مبارک ...

« سوختن » نامه

میسوزم
و تو تنها سوختنم را به نظاره نشسته ای
...
دوست داشتن یعنی حماقت
دوست داشتن یعنی انتخاب اشتباه
دوست داشتن یعنی اوج یک گناه
دوست داشتن یعنی رفتن یک مسیر اشتباه
...
... سوختم ...
...
ولی ای کاش
...


پ.ن۱ : بهم نگاه کرد و پرسید اگر من جای اون بودم ٬ چیکار میکردی ؟!!!! با کمال پرویی گفتم : در موردش فکر میکردم !!!!
پ.ن۲ : اگه قسمت بشه تا یه ماه دیگه به یکی از بزرگترین ارزوهام میرسم ... برام دعا کنید ...
پ.ن۳ : وبلاگ خودمه ! خونه خودمه !! هرچی بخوام مینویسم !!! هرکاری دلم بخواد میکنم !!!! چهار دیواری اختیاری !!!!!